آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

فرشته ای به نام سپهر

سلام دوباره به پسر گلم آرمان جان الان که دارم واست مطلب مینویسم یکی دو روزی میشه که اومدیم مشهد پیش خاله ملیحه جون و مامان شهناز جون عزیز دلم این سری با سری های قبل یه فرق بزرگ داشت و اون هم اضافه شدن یه فرشته کوچولوی دیگه به خونوادمون بود وقتی اومدیم مشهد آقا سپهر گلم هفت روز بود که اومده بود به دنیا یعنی سپهر کوچولوی ما بیست و چهارم خرداد ماه نود و شش به دنیا اومدش واقعا مثل زمانی که شما دنیا اومدی همه خونواده خوشحال و شاد هستن و واقعا اومدن این فرشته کوچولو به خونواده باعث شادی دوباره شده و اما از شما بگم که واکنش شما همون جور که حدس میزدم خوشحالی بود ولی یه کمی تصوراتت از یه نی نی جدید با اون چیزی که سپهر گلم بود م...
3 تير 1396

علاقه مندی های یک مرد کوچک ❤

سلام عشق نازنینم آقا آرمان گلم این روزای شما داره به سرعت تند تند میگذره یا حداقل واسه من اینجوریه شما خیلی زود داری بزرگ میشی واقعا دلم واسه تک تک روزهای بچگیت تنگ میشه نازنینم آقا تر شدی و علایق و خواسته هات هر روز داره بیشتر و بیشتر پسرونه میشه عزیز دلم مثلا امروز خیلی زود از محوطه اومدی بالا و با عجله گفتی زود تلویزیون روشن کنم خیلی واسم عجیب بود آخه از محوطه و دوستات معمولا به راحتی دل نمیکنی تعجب کردم پرسیدم چرا گفتی آخه امروز فوتبال ایران و اوجبستانه الهی فدات شم وقتی تلویزون روشن کردم دیدم فوتبال ایران و ازبکستانه و تو با علاقه خیلی زیاد نشستی و نگاش کردی البته بگما خیلی زود تونستی ازبکستان رو درست تلفظ کنی من واقعا دلم برای ...
22 خرداد 1396

آرمان استقلالی

سلام به آرمان نازنینم خدا رو شکر که دارمت من و بابا هر روز واسه داشتنت شکر میکنیم پسر گلم تازگی ها به فوتبال و مسائل فوتبالی خیلی خیلی علاقه مند شدی عزیزم و جالب اینکه استقلالی شدی برخلاف بابایی که پرسپولیسی دو آتیشه هست شما استقلالی دو آتیشه شدی و هیچ جور نمیشه از نظری که رو استقلال داری منصرفت کرد ...
20 خرداد 1396

عشق ماکارونی 😎

عشق ماکارونی شدی هر روز درخواست ماکارونی داری و اگه برات نپزم میگی هیچ میدونی چند وقته ماکارونی نخوردم بعد که میپرسم خوب حالا مثلا چند وقت میگی وان هاندرد خخخ منظورت ۱۰۰ تا منم که عشقم شمایی تند تند واست ماکارونی میپزم عشق جونم ...
12 خرداد 1396

عکس های به جا مانده نود و پنج

عکس های به جا مونده از پارسال اینقدر زیاد هستن که مجبور هستم چند بار آپ کنم نی نی وبلاگ واقعا به خاطر این قابلیت جدید ازت ممنونم 🤗 این عکسها مربوط به تولد پنج سالگیت میشه عزیزم و خاله ملیحه جون و مامان شهناز جون زحمت کشیدن از مشهد اومدن واسه تولدت کلی هم کادو های خوشگل آوردن تولدت عالی بود عالی خیلی خوش گذشت بهت عزیزم یه عالمه از دوستات هم اومده بودن به همراه مامان هاشون که همینجا ازشون تشکر میکنم این عکسها هم مربوط میشه به یه سفر کوتاه یک روزه به اطراف ایلام با دوستان عزیزت رها جون و آریا جان و صحرا جون که خیلی خوش گذشت یه روز اردیبهشتی خوب...
10 خرداد 1396

سالی که گذشت 95

- با سلام خدمت عزیزانم خصوصا ارمان نازنینم - آرمان جوونم نازنینم گل من بهترینم پسرم خوشحالم که یه بار دیگه دارم واست مینویسم راستش ازت عذر خواهی میکنم که مدت طولانی نبودم حدود یک سالی میشه نمیخوام عذر و بهونه بیارم فقط میخوام بدونی که تو سالی که گذشت اتفاق های خوب و بد زیادی داشت ولی در کنار همه خوبی هاش و بدی هاش خوشحالم که در کنار تو و بابا جون هستم - الان که دارم واست مینویسم روز تولد حضرت علی  ع هست امیدوارم که خود حضرت همیشه حافظ و نگهدار تو و بابایی و دایی جون واسم باشه و این روز رو بهت تبریک میگم گلم - راستش بعد از کلی زمان نوشتن سخته چون نمیدونم چی باید بنویسم از چیزایی که به خاطرم مونده واست مینویسم کارایی که تو سال گذ...
22 فروردين 1396

روزهای خوب بهاری

- با سلام به همه عزیزانم دوستان گلم و خواننده های وبلاگ آرمان جونم و البته و صد البته سلام مخصوصم به آرمان جانم  - و باز هم شرمنده پسر گلم به خاطر تاخیری که تو آپ کردن وبلاگت داشتم کلی اتفاق های مختلف افتاده و من اینقدر ننوشتم که کلی از یادم رفته  - قبل از سال تحویل با هم من و شما بدون حضور بابایی رفتیم مشهد و سال نود و پنج رو با کلی کادو های رنگارنگ از طرف مامان شهناز جون و خاله ملیحه جون و خاله مهدیه جون و دایی جون شروع کردیم و تا چهارم عید هم مشهد بودیم و بعد به سمت ایلام حرکت کردیم امسال برخلاف همه سال های قبل زودتر به خونه برگشتیم آخه قرار بود عموها و عمه ها بیان خونمون و میشه گفت یک عید شلوغ پلوغ رو با حضور عمه ها و عمو ه...
13 خرداد 1395

نه قدم تا نوروز 95

- سلام به همه عزیزانم - بازم کلی تاخیر داشتم باورم نمیشه یک فصل تموم داره میشه و من تازه یه پست گذاشتم  و الان هم که دارم پست میگذارم فقط تند تند دارم مینویسم تا از امسال چیزی ننوشته واسه سال آینده باقی نمونه راستش خیلی چیزا یادم رفته اما تا جایی که بتونم مینویسم عزیزم  - جونم واسه آرمان خوشگلم بگم تو زمستون گذشته یه سفر به مشهد و تهران داشتیم اول من و شما تنهایی رفتیم و بعد از چند روز بابا جون هم بهمون ملحق شد مثل همیشه خونه مامان شهناز واسه شما بهشت بود خیلی بهت خوش گذشت با وجود خاله ملیحه و مامان شهناز و دایی جون همه چیز بر وفق مراد شما بود  من تند تند عکسات رو میگذارم آخه کلی کار دارم و شما هم همش داری میگی مامان بیا...
21 اسفند 1394