آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

13 ماهگیت اینگونه بود

1392/3/5 2:34
نویسنده : مامان آرمان
473 بازدید
اشتراک گذاری

- با سلام به همه دوستان گلم و ممنونم از نظراتتون.

- روز سوم خرداد مصادف با روز پدر تولد حضرت علی ( ع ) شما وارد سیزدهمین ماه زندگیتون شدی . تشویق

از همین جا  به بابا عباس تبریک مییگم و البته جای بابا رضا خیلی خیلی خالی بود . آخه دوم خرداد مصادف با تولدشون بود واسه همین روز پدر امسال جای خالیشون خیلی مشخص بود ناراحت

123

این عکسو پارسال به مناسبت روز پدر گذاشته بودم اینقدر قشنگ بود که حیفم اومد امروز دوباره واست نگذارم و این هم یکی دیگه ... خدایا باورم نمیشه اینقدر کوچولو بودی .... فقط همین یادمه که خیلی شیرین بودی 

325

- تو این ماه پیشرفت های چشمگیری داشتی وقتی باهات صحبت میکنم دقیقا مشخصه که کاملا موضوع رو درک میکنی . مثلا ازت میخوام بشینی شما میشینی یا بلند بشی شما بلند میشی وقتی میگم آرمان من رفتم خداحافظ تند تند بای بای میکنی . متاسفانه مفهوم اینکه آرمان نه نکن خطرناکه رو خیلی خوب میفهمی ولی هیچ اعتنایی نمیکنی عصبانیچون چند بار امتحان کردم وقتی بهت میگم نه نکن خودتو به کوچه علی چپ میزنی انگار نه انگار . همچنان پاتوقت دور و بر تی وی میچرخه البته ایندفعه حسابی پیشرفت کردی از میز میری بالا و پشت تی وی می ایستی شیطان خلاصه که کم کم داریم به فکر این میفتیم که تی وی رو به دیوار بزنیم . 

- بهت میگم آرمان اینو بده بابا سریع ازم میگیری میگی با با با با و تند تند میبریش پیش بابا البته یه وقت فک نکنی من و بابا از این اخلاقت سوء استفاده میکنیم ها نه اصلا زبان فقط با این روش یه چند باری خونه رو جمع و جورش کردیم نیشخند البته اگه موبایل باشه که خودت به صورت خودکار وظیفه ات رو انجام میدی جالبه وقتی گوشی من یا بابا زنگ میخوره میدونی که گوشی هر کسی کدومه ...عینک

- به قطارت میگی چی چی 

- به عکس سگ روی کتابت میگی عاپوووووو 

- بهت میگم آرمان اسمت چیه میگی آآآآمممممم 

- بهت میگم بریم میگی بی

- تازگی ها به اسپیکر به شدت علاقه مند شدی و ازش کنده نمیشی ابرو

بقیش هم هر وقت یادم اومد واست مینویسم ماچ

325

اینجا بارووون اومده بود و هوا سرد بود اما چه میشد کرد شما دلتون پارک  میخواست

2365

هر وقت بهت میگم آرمان بزار لباس بپوشیم میخوایم بریم تاب تاب بهتر همکاری میکنی تا حاضر بشی 

 

3256

12 13 ماهگیت مبارک عسلم 12

 

325

وقتی به جایی میخوری  که من حواسم نباشه و نبینم میای پیشم و دوباره حادثه رو بازسازی میکنی نیشخند مثلا سرتو میکوبی به دیوار و میگی آه آه آه که بنده هم در این مواقع باید بگم ای وای بمیرم مامان جون و یه بوس تقدیمتون کنم در غیر اینصورت تا فردا همین کار رو با جدیت تمام به صورت پیوسته ادامه میدی مژه

256

اون کفش تابستونی های تو عکس هم هدیه من و بابا  به شماست بابت روز مرد خجالت به شیر مرد کوچولوی خودم قلبقلب

236

5

325

دردونه من ... یکی یه دونه من ...

256

این هم حال شما در اغلب مواقعی که در حال برگشت از گشت و گذار به خونه هستیم البته اینم حال بنده25  

- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میشپارمتون ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله ملیحهء آرمان کوچولو
5 خرداد 92 15:43
سلام مرد کوچولوی خاله الهی قربونت برم من که اینقدر باهوش و خواستنی شدی .انشالا که در پناه حضرت علی سلامت باشی و سایه بابا عباس بالا سرتون باشه وانشالا یک روز هم شما خودت یه بابای مهربون بشی مثل بابا رضای مهربون و بابا عباس مهربونت خاله قربون اون تیپت بره اینطوری که تیپ میزنی که همه دختررارو دنبال خودت میکشونی دلم حسابی واست تنگ شده میبوسمت عشقم

وایی خاله جونم نمیدونی چقدر دل تنگتم یه عالمه بوس.
در ضمن این تیپ هام همش کار شماست شما اینجور لباس های خوشگلی رو واسم میفرستین بوس بوس
خاله سارا و دوستت آرمان
5 خرداد 92 18:57
سلام
روز مرد مرد كوچولوي ما مبارك باشه انشاالله بابا بشي و ماماني بياد بنويسه آرمان بابا شده و اونموقع روز پدرم بهت تبريك بگيم.
زري جون روح پدرتونم شاد.
و اينكه تصميمي كه برا تي وي گرفتين بسيار عاليه هر چه زود تر اجرا بشه عالي تر ميشه.خطرناكه اخه

انشالله که همین جوره . یعنی میشه آرمان گل من و آرمانی شما بابا بشن و بیان وبلاگ هاشون رو بخونن به امید اون روز
دایی
5 خرداد 92 19:17
پارسال این موقع ها همش میگفتیم ینی سال بعد راه میره ؟ ینی سال بعد حرف میزنه ؟ ماشالله پسرمون مرد شده دیگه هم حرف میزنه هم راه میره . ولی مامانی قرار نشد ازمون سوئ استفاده کنیا ، حواست باشه ، میبوسمتون دلمون برات تنگ شده خیلی مواظب خودتون باشید


وای دایی جونم ممنونم که بهمون سر میزنی .
پارسال این موقع ها بود که خیلی زحمتتون دادم هرشب شما منو میبردین بیرون تا دلدردم خوب بشه و واسم صدای آبشار دانلود میکردی تو اوقات فراغتتون هم که یه طرف پتو رو میگرفتین و منو تکون میدادین و در آخر هم که نمیزاشتم چشماتون رنگ خواب ببینه. چیزی ندارم بگم جز یه عالمه تشکر از دایی مهربونم که همیشه عاشقشم .
یه عالمه دوست دارم دایی جونم....
سمان مامان آرشیدا
11 خرداد 92 17:00
سلام ماشاللا به آرمان خان بلا و خوشگل و خوش تیپ.
روزت هم با تاخیر مبارک باشه مرد کوچولو.
ایشاللا همیشه سالم و شاد باشی و حسابی هم به مامانی تو مرتب کردم خونه نامحسوس کمک کن.

ممنونم خاله جونم
بوس واسه آرشیدا گلی