آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

اولین قدم

1391/12/10 16:06
نویسنده : مامان آرمان
397 بازدید
اشتراک گذاری

- سلام به همه دوستان و عزیزانی که وبلاگ ارمانی رو میخونن نظر میزارن و همیشه گله میکنن که چرا دیر به دیر آپ میکنم ازتون و خود جناب آرمان خان عذر میخوام .

- امروز 10 اسفند 91 آرمان جونم اولین قدمش رو برداشت البته قبل از این هم چند بار تک قدم برداشته بود ولی بعد از اولین قدمش همیشه تالاپی میافتاد زمین ولی امروز بعد از قدم برداشتن نه تنها نیفتاد بلکه داشت قدم دوم رو هم برمیداشت. الهی فدات شم قلقلی مامان که اینقده شیرینی فدات شم . 

- یه عالمه کار جدید میکنی مثلا اون هاپو که گفتم جهت ترسوندن شما گذاشتیم رو میز تلویزیون جدیدا دیگه ازش نمیترسی یعنی وقتی در حال خاموشیه شما هم نمیترسی و تازه به منگوله جلوش هم دست میزنیخنثی صدای زنگ میده خوشت میاد ولی هنوز در حال روشن شدن ازش میترسی . دیگه به راحتی واسه خودت سر از همه جای خونه درمیاری وقتی من و بابا عباس تو پذیرایی هستیم گاهی شما واسه خودت میری تو اتاقت و تنهایی خرابکاری میکنی بعد یه دفعه صدات میاد وقتی میام میبینم که بععععععله یا دستتون تو کشو گیر کرده و یا پاتون تو روروئک گیر کرده نیشخندفقط در این صورت صدات در میاد قلب دیگه مثل گذشته و شدید تر ازقبل موقع غذا خوردن خرابکاری میکنی البته عاشق نون خوردنی اگه یه تیکه نون دستت بدم دیگه کاری به جایی نداری البته واسه 2 دقیقه خجالت الهی مامان فدات شه که اینقده قانعی و با نون ساکت میشی . 

- خاله الهام تو مهد ازت خیلی راضیه و شما رو حسابی کیک خور کرده من نمیدونستم که شما اینقدر کیک دوست داری تا جایی که تازگی ها تو کیف مهدت گاهی اوقات کیک هم میزارم هر چند واسه شما هنوز زوده قربونت برم که کیک خور هم شدی ماچ دیگه خاله الهام میگه تو مهد دیگه اصلا یه جا بند نمیشی و همش از سر و کول بچه ها میری بالا و به زور ازشون تغذیه هاشونو میگیری و میخوری از خود راضی خوشم میاد که با این که از همشون کوشولو تر هستی ولی واسه خودت کم نمیاری بغلگاوچران

و خاله الهام میگه دیگه تو مهد همش در حال ات ات  ات کردنی مخصوصا دخمل خانوما نیشخند آخه مامانی شما به دخترا چی کار داری که اتشون میکنی ...

- وقتی بابا عباس میاد دیگه مامانی رو فراموش میکنی و همش به بابا جونت چسبیدی عصبانی

- وقتی در حال کنجکاوی داری سر از همه جا در میاری اگه خدای نکرده یه بلایی سرت بیاد و بیفتی اصلا به رو خودت نمیاری ولی خدا نکنه من یا بابا عباس یه کاری کنیم که نا خواسته شما یه جاییتون درد بگیره اون وقت دیگه واویلا میشه عینک الهی فدات شم که اینقدر باهوشی میدونی کی باید ناز کنی ....

- هنوز هم مثل قبل عاشق حمومی تا جایی که دیروز یه تشت پر از آب آوردم تو آشپزخونه شما هم  حسابی حالشو بردی آخرش هم داشتی میرفتی توش بشینی که بابا گرفتت چشم الان هم دوش گرفتی و لالا کردی فدات شم مامان جونی ...

- آهان یادم رفت بگم امروز رفتیم واسه چکاپ قد و وزن شما فدات شم قدت 81 سانت و وزنت 10 کیلو و 200 گرم و همه چیزت خیلی خوب بود البته به نظر من که وزنت خیلی هم خوب نبود ولی خانوم بهداشت راضی بود و میگفت عالیه خدا رو شکر پسر گلم ایشالله که همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه  گلکم این ماه علاوه بر اینکه عدد ماهت دو رقمی شده وزنت هم دورقممی شده هزارتا بوس .

اینم چند تا عکس که زیاد هم با کیفیت نیست از خاله جون و دایی جونم معذرت میخوام که عکسها در حد عکس های اونا نیست .

 

کیک تولد

این عکس مربوط به کیک تولد مامانیه و همون جور که مشاهده میکنین تا لحضاتی دیگر دستخوش حملاتی از جانب آرمان خان میشود مژه این همون کیکی هستش که گفتم خاله ندا زحمت کشیده بود.

آرمانی آرمانی 1 آرمانی 2آرمانم

خودت رفته بودی سر لباسات و این کلاه رو پیدا کرده بودی منم کلاه به سرت گذاشتم و ازت عکس گرفتم چشمک تو عکس آخری داری میگی نچ نچ نچ این کار رو خیلی دوست داری مژه

آرمان

الهی دورت بگردم از هر جای خونه که باشی وقتی کنترل میگیری دستت به سمتت تی وی میگیریش و بعد به من نیگاه میکنی و میگی ادات نمیدونم چی میگی مامان جونم قلب

جوجو

تشویق

نازنینم

قلبقلبقلب

من و بابا

وقتی بابا جون میره بیرون اولش که گریه میکنی بعدش هم میری پشت در و منتظر میشینی 

توپ

تا من میام و با توپی چیزی سرگرمت میکنم تا بیای کنار از جلوی در ...منتظر

آرمان و آب

عاشقتم نفسم ...

کوشول موشولو

- مثل همیشه دوستون دارم و میبوسمتون ...ماچ

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله ملیحه آرمان کوچولو
10 اسفند 91 23:31
سلام زندگی من قربون کارات برم الهی کاش پیش هم بودیم و این کارات رواز نزدیک میدیدم قربون قدم برداشتنت برم الهی. آخه جوجو شما غذا درست حسابی نمیخوری اونوقت واسه ما کیک خور شدی ولی نوش جونت نفسم. قربون قدت بشم من که هزارماشالابلندو خوش هیکلی.داریم روز شماری میکنیم که زودتر بیای و اینجارو به هم بریزی به قول بابا رضا خدابیامرز یک خونه رو 6تاکنیدورت بگردم که وقتی می خوابی اینقدر ناز و مظلوم میشی که انگار نه انگار شما یه شیطنت هایی کردی دست مامانی درد نکنه با وجود اینکه وقت نداره بازم میادو هممونو با گذاشتن این عکسا خوشحال میکنه

خاله جونم خونه رو آماده کن که 15 روز دیگه ایشالله میام پیشتون شیش تا خونه که سهله یه 10 یا 15 تایی ازش در میارم واستون
دایی قضیه
11 اسفند 91 12:08
سلام . به به میبینم که آرمان خان راه افتاده . چقدر زود داره بزرگ میشه . خیلی دلتنگیم و منتظر عید که بیاین . ایشالا همیشه سالم باشه


سلام دایی جونم مرسی که میای به وبلاگم سر میزنی بععععععععله راه تفتاده تا واسه عید دیگه حسابی همه جا رو جارو کنه منتظر باشین خیلی زود میام پیشتون بوس بوس
مامان شهناز
12 اسفند 91 22:58
سلام گلم عشقم نفسم قربونت برم که اولین قدمتو برداشتی عزیزدلم دیگه داری هزار ماشالله بزرگ میشی جیگرم امیددارم که همیشه درزندگیت دقدمهای بزرگ مثبت برداری وهمیشه موفق باشی زندگی من دست مامان جونی درد نکنه که این عکسای خوشگل ونازازت گرفته منتظرتم که هرچه زودترببینمت گلم به امید بوسیدن روی ماهت بوسسسسسسسس

مامان شهناز جونم مثل همیشه ممنونم که با اون دستای مهربونتون واسم مینویسین منم خیلی دلم واستون تنگ شده و مطمئنم اگه دعا های شما پشت سرم باشه موفق میشم یه عالمه بوس واسه مامان شهناز خوشگل و مهربونم
باران
18 اسفند 91 17:44
خیلی دوست دارم