نگرونم
دیشب با آقا آرمان خان بلا رفتیم خونه خاله ندا مثلا شب نشینی چشمتون روز بد نبینه آرمان خان در ابتدای مهمونی خیلی شیک چند تا لبخند زد بعدش هم با کمی غر و لند خوابش برد اما وقتی از خواب بیدار شد نمیدونم چی شد که یه ریز گریهههههههههههههههههه میکرد و جیغغغغغغغغغغغغغغ میکشید جیغ که میگم از اون بنفش هاش بود اصل اصل خلاصه چشمتون روز بد نبینه خیلی اوضاع ناجور بود طوری که بابا عباسش و عمو سعید بردنش ماشین سواری ولی بازم در کمال تعجب مشکل حل نشد خیلی عجیب بود تا حالا سابقه نداشته این جور گریه ای از آرمان جز موقعی که زنبور نیشش زده بود و بردیمش آمپول زد خلاصه که منم اشکم روووووووونه شد خیلی نگرانم واسه دوشنبه همین هفته که میخوام برم سر کار نمیدونم آرمان چه واکنشی از خودش نشون میده واقعا دل نگرونم و از طرفی هیچ راه کاری هم به ذهنم نمیرسه نمیدونم دیشب غریبی میکرد یا دل درد داشت یا ... خدا بهتر میدونه خودش کمکم کنه