آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

نگرونم

1391/7/14 17:00
نویسنده : مامان آرمان
403 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب با آقا آرمان خان بلا رفتیم خونه خاله ندا مثلا شب نشینی چشمتون روز بد نبینه آرمان خان در ابتدای مهمونی خیلی شیک چند تا لبخند زد بعدش هم با کمی غر و لند خوابش برد اما وقتی از خواب بیدار شد نمیدونم چی شد که یه ریز گریهههههههههههههههههه میکرد و12121111111111 جیغغغغغغغغغغغغغغ میکشید جیغ که میگم از اون بنفش هاش بود اصل اصل 121545خلاصه چشمتون روز بد نبینه خیلی اوضاع ناجور بود طوری که بابا عباسش و عمو سعید بردنش ماشین سواری1212222222222222222 ولی بازم در کمال تعجب مشکل حل نشد خیلی عجیب بود تا حالا سابقه نداشته این جور گریه ای از آرمان جز موقعی که زنبور نیشش زده بود و بردیمش آمپول زد خلاصه که منم اشکم روووووووونه شد خیلی نگرانم واسه دوشنبه همین هفته که میخوام برم سر کار نمیدونم آرمان چه واکنشی از خودش نشون میده واقعا دل نگرونم و از طرفی هیچ راه کاری هم به ذهنم نمیرسه نمیدونم دیشب غریبی میکرد یا دل درد داشت یا ... خدا بهتر میدونه خودش کمکم کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

فریبا
14 مهر 91 1:51
نگران نباش عزیزم... ایشالا که روز دوشنبه مثل یه پسر خوب رفتار می کنه و خیالت رو آسوده می کنه


ممنونم عزیزم انشالله همین طوره
دایی قضیه
14 مهر 91 23:30
شاید غریبی کرده . پسرمون اونقدرم بد قلق نیست ها . مطمئنم مشکلی پیش نمیاد . خیالت راحت باشه . اگه به داییش رفته باشه که باید رفتار خوبی با اون پرستاره داشته باشه


آره دایی جونم اتفاقا به چشم خواهری خوشگل هم بود ایشالله که چیزی نیست خدا به خیر کنه
خاله مليحهءآرمان كوچولو
15 مهر 91 10:45
الهي قربونش برم .نگران نباش شاهزاده كوچولومون خيلي خوش اخلاقه مشكلي پيش نمياد . قربون خنده هاش برم من، مامان زري هم نبايد نگران باشه توكل به خدا...


مرسی خاله ملیحه جونم که به یادم هستی همیشه واسم دعا کن خاله جونم
مامان مرضیه
17 مهر 91 12:38
ماشالا خیلی بامزه هستش خدا حفظش کنه این موقع ها وقت چلوندنشونه
میبوسمش


مرسی ممنونم نی نی شما هم ماشالله خیلی با نمک و خوردنی شده عزیزم