آرمان مصدوم
دیروز بعد از یه چرت درست و حسابی عصرونه واسه خودمون در حال آواز خوندن و دست و پا زدن بودیم که یه دفعه یه زنور بی ادب اومد و پامونو گاز گرفت آخه نه که من خوشمزم و مثل گل میمونم واسه همین زنبوره منو اشتباهی گرفته بود ...خلاصه مامان و بابا منو بردن پیش آقای دکتر منو آقای دکتر دیگه حسابی با هم رفیق شدیم تا منو میبینه میگه به به دوباره اینجا چه کار میکنی؟؟؟
بگذریم ولی این دفعه آقای دکتر بی انصافی کرد و واسم یه آمپول نوشت منم که تازه رو دوش بابا عباسم داشتم به خواب قیلوله میرفتم یه آقای بد اخلاق اومد و یه سوزن گنده تو پام زد چشمتون روز بد نبینه نه که تو چرت بودم خیلی شوکه شدم زودی اومدیم خونه حالا هی من گریه میکردم و جیغ میکشیدم هی مامانم گریه میکرد آخه یکی نبود بگه مامانی تو باید منو ساکت کنی ای بابا چه مشکلاتی داریم ها ... الانم جای زنبور گیدگیم بهتر شده و یه کوچولو قرمز شده مامانم هی نیگاش میکنه و هی میگه بمیرم واست راستی ممنوم از خاله جونی هام و دایی جونم و مامان شهناز گلم که همش داشتن از دیروز به من زنگ میزدن و حالمو میپرسیدن فدای محبتتون.
- خبر مهم دیگه این که امروز تولد خاله مهدیه جونمه خاله جونم یه عالمه دوست دارم دست و هوراااااااااااا واسه خاله جونم ایشاله 120 ساله شی خاله جونم و باز واسم از اون شعر های خوشگلت بخونی ...
- خبر سوم این که پنجشنبه دارم میرم مشهد خونه مامان شهنازم که یه عالمه عاشقشم فقط از این ناراحتم که بابا عباسمو چند وقتی دوباره نمیبینم آخه من عاشق بابا عباسم.
این پایمصدومم هست که هم واکسن خورده و هم زنبور گازش گرفته ...
و اینم از دستم که خونه خاله ندا بودم پشه ها خوردنم ...
ولی من خوش اخلاقمو میخندم ...
راستی به شلوار گل گلیم دقت کنین عاشقشم...
ومثل همیشه دوستون دارم یه عالمه بوس واسه همه دوست جونیا