آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

اولین غلت

1391/5/22 15:24
نویسنده : مامان آرمان
445 بازدید
اشتراک گذاری

دست و هوراااااااااااااااااااااااا آفرین به پسملم که بالاخره غلت زد تشویقتشویقتشویق

1233336666666 البته بگم ها پسملی چند بار تو بیست روزگی یا همون موقع ها یادم نیست دقیقا غلت زده بود که فکر کنم به خاطر این بود که به پهلو میخوابوندیمش و لبه تشک هم کمک میکرد به غلت زدنش ولی این بار پسملی اساسی غلت زد . مامان فداش شه قربونش برم .هورابغل

 اینم بگم پسملی در حال دیدن مسابقات کشتی المپیک بود و با دیدن مسابقات جو گیر شده بود و گفت منم یه فن بزنم خلاصه که آرمان  تو این لحظه بسیار خرسند از کاری که کرده بود واصلا هم کلافه نبود که برعکس شده قلبماچ اینم از عکساش44444444444444

777777777777777777

4444455555555555555555

فکر کنم طلا رو به من بدن ...!تشویقزبان

دیگه آقا آرمانمون زرنگ شده تو کریرش هم به سختی بند میشه همش سرشو میاره جلو میخواد خودشو از کریرش بندازه بیرون شیطون بلا پاهاشو میاره جلو که خودشو بندازه زمین ...از خود راضی

2585858585888

خوب دیگه خیلی تلاش کرده بود بردیمش حموم تا خستگیش در بره 669999

999999999999999999999555555

بعدش هم که از حموم اومد و خوابید ....آووورین به پسرم ...gfffffffffffffff

58888888888

دیروز یه اتفاق با نمک دیگه هم افتاد اینکه بابا عباس و شما رفته بودین تو حیاط تا گلهای تو باغچه رو آب بده  55888888888888   و یه گربه نا قلا تا در حیاط باز بوده اومده تو پارکینگ و بعدش هم اومده بود داخل ساختمون... و از پله ها اومده بود بالا چشمتون روز بد نبینه در خونه باز بوده گربه ناقلا میپره تو خونه و بعدش هم جیغ بنفش مامانی .... 3369999999999999  آخه گربه ناقلا اومده بود تو خونه و با جیغ مامانی هم ترسیده بود دنبال راه فرار میگشت پیدا نمیکرد حیوونی هی میخورد به در و دیوار خیلی ترسناک بود555555555555666666666666999999 مامانی از گربه نمیترسه ولی اینکه یه دفعه اومده بود تو خونه نا غافل ترسناک بود ولی خودمونیم  بعدش خیلی خندیدیم ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامی هلیا(خاله لیلا)
22 مرداد 91 19:13
سلام پسملی جیگرم.دلم واست داره ضف میره چند روزه ندیدمت به خاطر عمو...الهی قربونت برم که اینطوری غلت میزنی دلم میخواد بچلونمت نفس خاله.چقدرم دوست دارم وقتی از حمام میای بخورمت چون آبکی هم هستی البته قبل از اینکه مامانی زری خشکت بکنه ها ایشالا که یه روز قهرمان المپیک میشی جون دلم.بعدشم مامانی زری آخه آرمانی بزرگ شده دیگه حوصلش سر میره توی کریرش بعدش هم آخه جاش نمیشه الهی بگردم اون قدو بالاش روووووووووووووو


خاله جونم پاشو بیا دیگه منم دلم واست یه ریزه شده خوب .
یه عالمه دوست دارم بوس بوس
خاله مليحهءآرمان كوچولو
23 مرداد 91 11:16
سلام شاهزاده كوچولوي خاله ،قربونت برم كه اينقدر بزرگ شدي كه غلت ميزني. به به ميبينم كه پسرمون ورزشكاره و مسابقات المپيكو دنبال ميكنه،از دست اين گربه بد كه بي اجازه اومده بود خونه حتما ميخواسته بره با اسباب بازيهاي آرماني بازي كنه....
راستي آرمان جوني بيا كه خاله واست يه عروسك خوشگل خريده حالشو ببري .بوس بوس

سلام خاله جونم. آره از دست این پیشی نا قلا ولی خوب کلی به مامانی ترسو خندیدیم هههههههه
خاله جونم آخه چرا زحمت کشیدی فدات شم ممنونم