مهمون فسقل داریم
دیشب دو تا مهمون فسقل داشتم یکیشون کیمیا خانوم بود که سه سالشه وهمش میخواست لپ منو بکنه منم که مظلوم صدام در نمیومد که بالاخره اومدن کمکمون و ما رو نجات دادن هر چند هر وقت مامانی و بقیه هواسشون نبود بازم از محبت های وافر کیمیا خانومی بی نصیب نموندیمو یه لپ قرمز در نهایت واسمون یادگاری گذاشتن اما واستون بگم اون یکی فسقل که مهمونمون بودن اسمشون آقا ایلیا بود که برادر این کیمیا خانوم بودن آقا ایلیا دقیقا یک ماه از بنده بزرگترن ٣ فروردین اومده تو بغل مامانیش .
خوب ما با ایشون مشکلی نداشتیمو خلاصه حسابی چیک تو چیک شده بودیم ....
و کلی با هم عکس یادگاری گرفتیم اینجا من و ایلیا داریم به افق های دور مینگریم آخه نه که میگن باید برای دوستی خوب و همیشگی داشتن باید دیدگاه های مشترک داشت واسه همینم ما رفتیم تو کار دیدگاه های مشترک
خلاصه که ما خیلی با هم رفیق شدیم تا جایی که با هم دست برادری دادیم
ای بابا این برادر هم مثل اینکه تو کار خوردن دسته آخه برادر من دست کم میاری چرا از دستای ما مایه میزاری ما خودمون هم این کاره ایم همش دست میخوریم بپا تمومش نکنی منم لازمش دارم خوب
نه بابا این جور نمیشه بیا با هم گفتمان کنیم
خلاصه گفتمان ما به جایی نرسید و نمیدونم چرا مامانی ما رو از هم جدا کرد
و اما یه خبر دیگه این که دیشب به تنهایی شیشمونو تو دستمون گرفتیم و خیلی قهرمانانه خودمون تنهایی شیشمونو خوردیم دست و هورااااااا به فتخارم ....... یادتون نره بزنید تخته ...
بعدش هم اینجوری حرصمو روش خالی کردم...
آخیش راحت شدم ...
حالا برم سراغ عروسکم...
با اجازتون.... رفتیم تو کارش
ای بابا اینم که تموم شد همون دستای خودمون خوشمزه تره تموم هم نمیشه ....