آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

دوباره اومدم

1391/4/29 18:36
نویسنده : مامان آرمان
599 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام به همه دوستان و همه کسایی که وبلاگ منو میخونن اول بگم همتونو دوست دارم یه عالمه بعدش ببخشید دیر اومدم آخه این مامانی تنبل کلی کار ریخته بود سرم واسه همین دیر شد دیگه خودتون ببخشید.

کلی حرف دارم اینقدر که نمیدونم از کجاش واستون بگم . اولینش این بود که هفتم تیر ماه اومدیم خونه خودمون از موقعی که به دنیا اومده بودیم خونه مامان شهناز بودیم . کلی دلمون واسه خاله ملیحه و خاله مهدیه  و دایی محمد تنگ شد. قبلش که تهران رفتیم عمه لیلا واسمون کیک تولد دو ماهگی گرفته بود ولی خوب عکس نداریم بزاریم که کلی غصه دار شدیم که عکس نداریم با پسر عمو امیر علی کلی کیک خوردیم البته به من که ندادن که حالا بزرگ میشم حالشونو جا میارم  خلاصه بگم بعدش هم که اومدیم خونه خودمون مامانی بد کلی کار ریخت رو سرمون اثاث کشی کردیم رفتیم یه خونه دیگه یخچال جابه جا کردیم فرش ها رو شستیم مبل جابه جا کردیم خلاصه کمر درد گرفتیم همه کرا رو خودمون تنهایی انجام دادیم تازشم اتاقمونو چیدیم بالاخره وسایلمون از تو کارتون در اومد و چیده شد فکر کنم من اولین نی نی هستم که دو ماه بعد از تولدم سیسمونیم چیده میشه هههههه حالا اینم از عکس اتاقمون

1369999

بازم عکس

369666666666666

اینم کمدم

کمد

خسته شدم خوابیدم از دست این مامانی

65989898

حالا دیگه سرحال شدم

2585588

آخی دیگه چی بگم حالا هم که دیگه همه کارا تموم شده مامان شهناز هم دیگه رفته خونشون کلی غصه دار شدیم آخه از اول زندگی دو ماهمون مامان شهناز پیشمون بوده دلمون واسش تنگ شده .

آهان یادم رفت بگم رفته بودیم عروسی عمو امید .هی فکر کردیم چی بپوشیم چی نپوشیم دیدیم ما بدون لباس از همه خوش تیپ تریم واسه همینم تیپ نزدیم ههههههههههه

666666666666666666666

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مليحهءآرمان
29 تیر 91 19:57
سلام آرمانم الهي قربونت برم خاله جوني دورت بگردم پسر چقدر توناز شدي مبارك باشه اتاقت خيلي قشنگه كي بشه همه اسباب بازي هاتو برزي وسط اتاق باهشون بازي كني ،قربون خنده هات برم الهي دلم رفت.نميدوني چه ذوق كردم تاديدم وبلاگت دوباره راه افتادآخه هرروزسر ميزدم دست ماماني درد نكنه.

سلام خاله جونی قول میدم زود زود بیام بوس بوس
ریحون
31 تیر 91 5:11
سلام ...

وای چه سیسمونیه خوشگلیییییییییییی

مبارکه آرمان کوچولو باشه)

مامان آرمانم خسته نباشی اینهمه زحمت کشیدی


سلام خاله ریحون جون ممنونم امیدوارم شما هم همیشه موفق باشید
دایی قضیه
31 تیر 91 17:18
به به پسرمون چه مردی شده . بوس و قلب و دلتنگی و اینا .


فدایی داری دایی جونم