آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

طعم خوش تو رو داشتن

1394/3/13 10:54
نویسنده : مامان آرمان
1,259 بازدید
اشتراک گذاری

- سلام عشق مامان عزیز دلم خوشحالم که سه سال و یک ماه از داشتن گل نازنینی مثل تو میگذره من و بابا بی صبرانه در انتظار رسیدن روزهای خوش دیگه در کنار تو هستیم عزیز دلم خیلی خوشحالم که هستی کنارمون 

- این روزا کمتر سر کار میرم و بیشتر در کنارت هستم و به لطف بابایی هر روز میریم بیرون چرخ میزنیم  اوقات فراغتت رو با گردش و تفریح و ورزش پر میکنی تو  این بین آرتین هم اغلب میاد پیشمون و خدا رو شکر با هم بازی میکنین یکی از تفریحات اصلی ات شنا کردن بود که متاسفانه دیگه نمیتونیم با هم بریم شنا ولی با هم کلاس های ژیمناستیک رو میریم که خیلی هم خوبه خدا رو شکر عکسهاش رو حالا واست میزارم و گاهی که فقط و فقط تو کل آپارتمان من و شما تنهای هستیم و هیچ کس نیست میریم تو حیاط با هم دچرخه بازی و ماشین بازی و تنیس بازی میکنیم گاهی هم با هم فوتبال بازی میکنیم خلاصه که مامان جون حسابی دلم به بودنت خوشه و من و بابا روزی صد بار میگیم خدا رو شکر که آرمان رو داریم بوس

- مثل همیشه شوخ طبعی میای میگی مامان من آرمان نیستم من مامانم و یا بابا هستم و بعد کلی ادای ما رو درمیاری ولی خوشگل ترینش وقتیه که میگی من آقا پلیسه ام و به زور میخوای اخم کنیراضی ولی همش خنده ات میگیره و نمیتونی اخم کنی اون وقت خیلی با نمک میشی چند روز پیش دستت رو گذاشته بودی رو چونه ات میگفتی من آقا پلیسه هستم بهت گفتم خوب حالا چرا دستت رو گذاشتی اینجا گفتی اخه من سیبیل دارم خخخخ فک کنم سبیل آقا پلیس ها رو چونشونه خنده

- هر وقت آرتین میاد خونمون کلی واسش کلاس آموزشی میزای میگی آرتین سبز شد باید حرکت کنی قرمز وایستی و ... حتی بهش میگی آرتین جیش تو دستشویی تو بیبی عیبه خندونکخخخ یا وقتی دارین کارتون میبینین همش آرتین در حال پرسیدنه این داره چی کار میکنه اون داره چه کار میکنه شما هم اولش با حوصله جواب میدی کم کم دیگه عصبانی میشی  و سکوت میکنی بعدش میگی عه اعصابمو خورد کردی خخخخخخ 

- با هم رفته بودیم کلاس از طرف نظام مهندسی مجبور شدم شما رو هم ببرم دیگه اجازه بده واست تعریف نکنم چه کار کردی همینقدر بگم که تو آمفی تئاتر نظام من به دنبال شما میدویدم و شما هم از دست مامانی در میرفتی چشمک خلاصه تو کلاس قیافه من سکوت قیافه شما خندونک و قیافه استاد عصبانی این شکلی بود 

حالا چند تا عکس میزارم و زیرشون توضیحاتش رو میدم 

این عکس مربوط به خیلی وقت پیشه تو گوشیم بود تا بزارمش تو کامپیوتر طول کشید 

اینم یکی از روزایی که با هم میریم باشگاه و مثل همیشه شما اول میری رو تردمیل 

اینم یکی از روزهای خوش بهاری که با هم پیک نیک رفته بودیم و شما واسه خودت یه بازی درست کرده بود با سنگ ریزه میزدی به چیک نیک اگه بهش میخورد برنده میشدی آفرین به این خلاقیتت من و بابا هیچ کدوممون این بازی رو به شما یاد نداده بودیم 

دیگه تقریبا میشه گفت هر روز میریم پارک و اول سوار ماشین ها میشی و بعد سرسره بادی دیگه اون آقای متصدی سرسره و ماشین ها شما رو دقیق میشناسه خخخخ جالبه که وقتی بهت میگم مامان خوب خودت که ماشین خونه داری چرا اینجا سوار میشی میگی نه اینا بهتره عصبانی

این آخری هم حیاط خونه خودمون که با ماشین خودت بازی میکنی 

گاهی هم میرم یوگا شما رو میزارم خانه اسباب بازی ولی بازم زیاد نمیبرمت اونجا خیلی هم دوست ندارم یه جا تنها بمونی سعی میکنم وقتی بابا هست ببرمت 

قربونت برم که تازگی ها دیگه با سلمونی رفتن هم دیگه مشکل نداری حتی گاهی اوقات بهونه سلمونی رفتن رو میگیری خخخخ گاهی اوقات صبح ها با گریه از خواب بیدار میشی بهت میگم چی میخوای مامانی میگی مامان الان وقته حمومه باید بریم دوش بگیریم کلا به دوش گرفتن و حموم رفتن خیلی علاقه مندی اگه روزی دو مرتبه هم بری بازم دوست داری بری حموم 

اینم یکی از عسهایی که خودت از خودت گرفتی خخخخ 

 

و اما دو نفره های شما با آرتین خیلی خوبه که با هم هستین و بهتون خوش میگذره واقعا بهتون حسودی میکنم همش با هم در حال بازی و جنگ و جدال و خنده و خلاصه رفاقت هستین 

اینقدر به آرتین علاقه مند هستی که وقتی بابا به خونه زنگ میزنه اول باید با آرتین صحبت کنه بعد من زبان

و اینم از عکسهای ژیمناستیک که خیلی کلاس خوبیه 

شما از همه بچه های کلاس کوچولو تر هستی واسه همین تو سالن که چند تا کلاس با هم برگزار میشه هر وقت با یه گروهی میری کلاس مربی های دیگه هم بهت کاری ندارن و اونجا خیلی دوست دارن بوسمحبت

 

اینم از تفریحات دو نفره اختصاصی  من و شما تو حیاط خونه وقتی غیر از من و تو هیچ کس تو آپارتمان نیست گاهی میشه شب کاری های بابا رو اینجوری سپری کرد تا  کمتر حس تنهایی کنیم 

اینم از روز جشن نیمه شعبان پالایشگاه به شما که خیلی خیلی خوش گذشت 

مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون 

 

پسندها (4)

نظرات (6)

عمه فروغ
13 خرداد 94 13:41
ای جونم به آرمان ورزشکارخوشحالم که روزهای بهاری خوبی رو در حال سپری کردن هستید همیشه به شادی و گردش به به چه دوست های خوبی ان شاا.. دوستیتون پابرجا باشه راستی مامان خانمی با اجازه شما لینکتون کردم
مامان گیلدا
13 خرداد 94 14:51
سلام دختر من تو جشنواره شرکت کرده لطفا عدد 49 رو به 1000891010 بفرستید ممنون
Hasti
18 خرداد 94 15:01
سلام خاله جون به به ماشاالله به آرمان جونی حسابی آقاشده.ممنون بهمون سر میزنید خیلی ببوسیدش.
مامان شهناز
29 خرداد 94 14:43
سلام گل همیشه بهارم خوبی عشقم فدای پسرورزشکار بشم انشالله همیشه سالم وتندرست باشی وزیرسایه مامان وباباییدلم برات یه ذره شده بااینکه دورز گذشته ولی انگار چند ماهه که ندیدمت دلم پر میکشه به طرفت خلاصه جسابی دلم هواتو کرده انشالله که زودتربیایین مشهد میبوسمتون
مامان آرمان
پاسخ
قربون شما مامان شهناز عزیزم خیلی دوست داشتنی هستین زیاد از رفتنتون نمیگذره اما جای خالیتون خیلی خیلی معلومه کاش پیش هم بودیم عاشقتونم
مامان یاسمین زهرا
8 تیر 94 17:58
عزیزمممممممممممم آرمان خانريا،یعنی سلفیشششششششش خیلی باحال بود کلی خندیدم
خاله مهدیه
10 مرداد 94 18:57
عاشقتم قهرمان خاله ... خیلی دوست دارم . خداروشکر که تو یه روز قشنگ بهاری اومدی و سختی اون روزا رو برامون مثل قند شیرین کردی ... وای قربونت برم با این سلفی گرفتنت ... اینقدر تو جشات از روز اولی که اومدی دنیا چیلیک و چیلیک شاتر زدیم دیگه الان خودت شدی یه پا عکاس .. مامان زری عشقمو بچلون بعد بوسه بارونش کن ... لبت همیشه پر از خنده
مامان آرمان
پاسخ
فدای آبجی مهربونم خاله مهربون و هنرمندم بالاخره یه موی منم به شما بره هنرمند و عکاس میشم دیگه خخخخخ