آرمانی و جوجه هاش
- با سلام به همه دوستان عزیزم
- این روزا ما غیر از جوجه طلایی مون دو تا جوجه دیگه هم تو خونه داریم از اون جایی که یه روز با آرمانی رفته بودیم بازار و تو بازار آقای دست فروش جوجه میفروخت آرمان هم رفته بود پیش جوجه ها و از کنار جوجه ها کنده نمیشد خلاصه که منم دلم واسش سوخت آخه راستشو بخواین خودم هم که بچه بودم عشق جک و جووونور و این چیزا بودم و از پیشی گربه گرفته تا مرغ و خروس و ... خلاصه که به قول معروف رطب خورده کی منع رطب کند واسه همین واسش دو تا جوجه کوچولو خریدم راستش رو بخواین به این امید که جوجه ها همین فردا و پس فردا میمیرن نه که خونمون آپارتمانیه به خدا نگه داشتنشون سخته . حالا این جوجه ها که من میبینم هر روز سر حال تر و زبر و زرنگ تر میشن خدا میدونه عید که میخوایم بریم سفر کجا باید بزاریمشون ؟؟؟
به هر حال آرمانی ما هر روز با این جوجه هاش ماجرا داره البته خیلی هم بهشون ور نمیره ولی بازم از وجودشون تو خونه خوشحاله به قول مامان شهناز وجود یه موجود زنده تو خونه واسه بچه ها لازمه و تو روحیشون تاثیر میزاره راست هم میگه به نظرم داشتنشون خیلی خوبه به شرط اینکه خونت آپارتمانی نباشه
خلاصه اندر احوالات آرمانی ما با جوجه هاش میتونم به این عکس ها اشاره کنم که خودشون گویا هستند
روز اول فقط نگاهشون میکرد و صدای جیک جیک در میاورد و همش میگفت مامان بشین نیگاه جوجه ها غذا نیگاه جوجه آب خود ( آب خورد ) و ... و اما از روز دوم
دوست داره که با همه ماشین هاش به این جوجه های بینوا سواری بده و همش میگه مامان جوجه
رو شرش زمین ( رو فرش و زمین ) بزارشون
اینجا هم داره واسه جوجه ها توضیح میده که هر کدوم از عکس ها چی هستن
و اما از روز سوم کار به جاهای خطرناک کشیده میشه
وقتی جوجه ها توپ فوتبال آقا آرمان میشن
اینم بازی مورد علاقه این روزای آرمانیه خیلی دوسش داره
و اما آرمان جونم همش در حال شمارشه یک دو سه چهار و ... تا ده درست میشمره و تا بیست با کمک میشمره و تا پنج به انگلیسی میشمره عاشق شمردنه همش داره همه چیزا رو تو خونه میشمره اسباب بازی هاش قاشق و چنگال و ...
اینم آرمانی ما تو کلاس مهد که همیشه چون نظم کلاس رو به هم میریزه آخرش شوت میشه بیرون از کلاس
ایشون هم آرمان گلی و سامیار جونم که شب تولدم مامان سامیار کوچولو واسمون زحمت کشیده بود شام و کیک خوشمزه پخته بود دستش درد نکنه با وجود داشتن یه نی نی میدونم سخته مهمونی دادن ممنونم ازت دوست خوبم
از جملات پر کاربرد این روز ها هم میتونم به عاظیر شیم بلیم ( حاضر شیم بریم ) و دستا بالا اشاره کنم حاضر شیم بریم که کاملا گویاست دستا بالا هم در مواقعی مثل عکس بالا صدق میکنه که آرمانی میره رو شکم باباش و میگه دستا بالا یعنی منو بالا بگیر و در مواقعی که آرمانی پشت رول به همراه باباش میشینه و میگه دستا بالا یعنی تو به فرمون ماشین دست نزن خودم میخوام فرمون ماشین رو بچرخونم ( لطفا دعوام نکنین که این کار خطرناکه چون من کاملا بی تقصیرم هر چی بابای آرمان و آرمانی رو دعوا میکنم فایده نداره )
-
پسرک با هوشم هر مسیری رو که میره یادش میمونه مثلا مسیر خونه سامیار رو با اینکه تو شب رفتیم ولی خوب یاد گرفته هر وقت از نزدیکی اون خیابون رد میشه میگه مامان سامیار و همچنین متاسفانه هر وقت میخوایم از بیرون برگردیم خونه زود متوجه میشه و جیغ و داد راه میندازه
دیروز بهش میگم مامان خوبی میگه میشی ( مرسی )
آرتین اومده خونمون به ماشینش دست میزنه آرمان میگه نخُن دبا ( نکن دعوا )
ماشینش افتاده بود پشت مبل تند تند میگفت اومدم اومدم و میرفت تاا ماشینش رو بیاره
موتوری رد میشد میگه مامان نترسی اول از جوجه هاش میترسید دستشو برد جلو جوجه اش نوک زد به دستش میگه مامان نترسی
و لغات جدیدی که یاد گرفته هر چند الان همه کلمات رو میگه
پندنده = پرنده لات عُشت = لاک پشت عیل = فیل عور خر = گور خر گاهی وقتا هم زیبرا zebra جدثدیل = جرثقیل جیراف = زرافه giraf همیشه بعدش هم میگه گندنش دییازه ( گرندنش درازه ) شتوع = شتر ... و کلی کلمه دیگه که یادم نیست آخه این روزا مثل یه طوطی کوچولو همش در حال حرف زدنه
اینم صبحانه آقا آرمان که یکی از دوستان نی نی وبلاگی دیدم دست کردن منم درست کردم شاید آرمانی ما هم خوشش بیاد ولی متاسفانه بازم آرمانی بد غذاست و چندان با اشتها نخورد
- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون