آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

آرمانی و جوجه هاش

1392/12/11 21:08
نویسنده : مامان آرمان
2,048 بازدید
اشتراک گذاری

- با سلام به همه دوستان عزیزم 

- این روزا  ما غیر از جوجه طلایی مون دو تا جوجه دیگه هم تو خونه داریم  از اون جایی که یه روز با آرمانی رفته بودیم بازار و تو بازار آقای دست فروش جوجه میفروخت آرمان هم رفته بود پیش جوجه ها و از کنار جوجه ها کنده نمیشد خلاصه که منم دلم واسش سوخت آخه راستشو بخواین خودم هم که بچه بودم عشق جک و جووونور و این چیزا بودم و از پیشی گربه گرفته تا مرغ و خروس و ... خجالت خلاصه که به قول معروف رطب خورده کی منع رطب کند واسه همین واسش دو تا جوجه کوچولو خریدم راستش رو بخواین به این امید که جوجه ها همین فردا و پس فردا میمیرنمنتظر نه که خونمون آپارتمانیه به خدا نگه داشتنشون سخته  . حالا این جوجه ها که من میبینم هر روز سر حال تر و زبر و زرنگ تر میشن خدا میدونه عید که میخوایم بریم سفر کجا باید بزاریمشون ؟؟؟متفکر

به هر حال آرمانی ما هر روز با این جوجه هاش ماجرا داره البته خیلی هم بهشون ور نمیره ولی بازم از وجودشون تو خونه خوشحاله به قول مامان شهناز وجود یه موجود زنده تو خونه واسه بچه ها لازمه و تو روحیشون تاثیر میزاره راست هم میگه به نظرم داشتنشون خیلی خوبه به شرط اینکه خونت آپارتمانی نباشه 

خلاصه اندر احوالات آرمانی ما با جوجه هاش میتونم به این عکس ها اشاره کنم که خودشون گویا هستند 

روز اول فقط نگاهشون میکرد و صدای جیک جیک در میاورد و همش میگفت  مامان بشین نیگاه جوجه ها غذا  نیگاه جوجه آب خود ( آب خورد ) و ...  و اما از روز دوم 

دوست داره که با همه ماشین هاش به این جوجه های بینوا سواری بده و همش میگه مامان جوجه 

رو شرش زمین  ( رو فرش و زمین )  بزارشون 

اینجا هم داره واسه جوجه ها توضیح میده که هر کدوم از عکس ها چی هستن نیشخند

و اما از روز سوم کار به جاهای خطرناک کشیده میشه ابرو

وقتی جوجه ها توپ فوتبال آقا آرمان میشن اوه

اینم بازی مورد علاقه این روزای آرمانیه خیلی دوسش داره 

و اما آرمان جونم  همش در حال شمارشه یک دو سه چهار و ... تا ده درست میشمره و تا بیست با کمک میشمره و تا پنج به انگلیسی میشمره عاشق شمردنه همش داره همه چیزا رو تو خونه میشمره اسباب بازی هاش قاشق و چنگال و ... 

اینم آرمانی ما تو کلاس مهد که همیشه چون نظم کلاس رو به هم میریزه آخرش شوت میشه بیرون از کلاس مژه

ایشون هم آرمان گلی و سامیار جونم که شب تولدم مامان سامیار کوچولو واسمون زحمت کشیده بود شام و کیک خوشمزه پخته بود دستش درد نکنه با وجود داشتن یه نی نی میدونم سخته مهمونی دادن ممنونم ازت دوست خوبم قلبخجالت  

از جملات پر کاربرد این روز ها هم میتونم به عاظیر شیم بلیم ( حاضر شیم بریم ) و دستا بالا  اشاره کنم حاضر شیم بریم که کاملا گویاست دستا بالا هم در مواقعی مثل عکس بالا صدق میکنه که آرمانی میره رو شکم باباش و میگه دستا بالا یعنی منو بالا بگیر و در مواقعی که آرمانی پشت رول به همراه باباش میشینه و میگه دستا بالا یعنی تو به فرمون ماشین دست نزن خودم میخوام فرمون ماشین رو بچرخونم ( لطفا دعوام نکنین که این کار خطرناکه چون من کاملا بی تقصیرم هر چی بابای آرمان و آرمانی رو دعوا میکنم فایده نداره ) ناراحتعصبانی

پسرک با هوشم هر مسیری رو که میره یادش میمونه مثلا مسیر خونه سامیار رو با اینکه تو شب رفتیم ولی خوب یاد گرفته هر وقت از نزدیکی اون خیابون رد میشه میگه مامان سامیار و همچنین متاسفانه هر وقت میخوایم از بیرون برگردیم خونه زود متوجه میشه و جیغ و داد راه میندازه 

دیروز بهش میگم مامان خوبی میگه میشی ( مرسی )ماچ

آرتین اومده خونمون به ماشینش دست میزنه آرمان میگه نخُن دبا ( نکن دعوا ) چشم

ماشینش افتاده بود پشت مبل تند تند میگفت اومدم اومدم و میرفت تاا ماشینش رو بیاره زبانخنده

موتوری رد میشد  میگه مامان نترسی اول از جوجه هاش میترسید دستشو برد جلو جوجه اش نوک زد به دستش میگه مامان نترسی نیشخند

و لغات جدیدی که یاد گرفته هر چند الان همه کلمات رو میگه 

پندنده = پرنده       لات عُشت = لاک پشت          عیل = فیل         عور خر =   گور خر گاهی وقتا هم زیبرا zebra   جدثدیل = جرثقیل  جیراف = زرافه giraf  همیشه بعدش هم میگه گندنش دییازه ( گرندنش درازه ) شتوع = شتر  ... و کلی کلمه دیگه که یادم نیست آخه این روزا مثل یه طوطی کوچولو همش در حال حرف زدنه 

 

 اینم صبحانه آقا  آرمان که یکی از دوستان نی نی وبلاگی دیدم دست کردن منم درست کردم شاید آرمانی ما هم خوشش بیاد ولی متاسفانه بازم آرمانی بد غذاست و چندان با اشتها نخورد عصبانی

- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون قلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

فهيمه
11 اسفند 92 21:14
سلام مامان عزيز.خدا حفظ كند همه كودكان رو.منم دو تا گل پسر و يك وبلاگ اموزشي دارم خوشحال ميشم پيشمون بياين.
دایی
11 اسفند 92 23:12
به به قربونش برم چقدر بزرگ و شیرین و خواستنی شده ، این روزا که میگذره خاطرات بیشتری اتفاق می افته و چیزای بهتری بیاد میگیره . من موندم چه جوری اون جوجه ها دووم آوردن تا الان ؟ ) خیلی دلتنگم و مشتاق دیدار .
مامان آرمان
پاسخ
بعله داداشی گلم البته نوشتن همه این خاطرات و وبلاگ آرمانی همش به دلیل زحمت شروع اولیه اش بود که استارتش رو شما زدین و هیچ وقت یادم نمیره که گفتی آبجی نبینم الکی وبلاگ درست کردی بعد سال تا سال هیچی توش ننویسی منم سعی کردم تند تند آپش کنم هرچند دیگه واقعا زود تر از این نمیشه آپش کرد ازت ممنونم داداش گلم
خاله ملی
12 اسفند 92 22:20
ای جووووووووووووووووووونم زندگی من... ؟آخه خودت جوجه طلایی هستی باز دوتا جوجه دیگه هم گرفتی... ..من قربون حرف زدن شیرینت بشم الهی نفسم .. خوب باجوجه ها بازی کن و بچلونشون که عید اینجا پیش خاله ملی ازین خبرا نیس اینو مامان زری خوب میدونه هههههههههههههههههههههههههههههههههه به هر حال از ما گفتن بود ماشالا چقدر هم بزرگ شدی عاششششششششششششششششششششششششششششششششششقتم به مولااااااااااااااااااااااااااا...............
مامان آرمان
پاسخ
بعله خاله ملی جونم میدوووووووووووووونم اگه بیارمشون جام تو راه پله هاست
مامان شهناز
13 اسفند 92 14:47
سلام عزیزم شیرین زبونم دورت بگردم چقدر عسل شدی توقربونت برم دلم برات یه ذره شده انشالله بسلامتی بیایین اینجا چه جوجه های قشنگی داری چقدخوب باجوجوهات بازی میکنی دورت بگردم خب مامانی اینکه کاری نداره جوجوهای عزیزدلم رو هم بیارین تاقندوعسل حسابی خوشحال بشه دست گلت هم دردنکنه بااین عکسای قشنگ ارمانی میبوسمتون
مامان آرمان
پاسخ
خخخخخخخخ مامان شهناز جونم مگه از جونم سیر شدم با خاله ملی چی کار کنم دیگه واسمون کله نمیزاره که مخصوصا الان که حسابی خونه تکونی هم کردین در ضمن فکر کن تو هواپیما از تو کیف آرمانی جوجه ها بریزن بیروووووووووون
سمانه مامان آرشیدا
13 اسفند 92 17:21
سلام به آرمان خوشگل و خوش زبون. ماشاللا بهش حسابی پیشرفت کرده. جوجه هاش رو ببین. چه ناز سوار ماشینشون کرده. ولی شوتشون نکن خاله گناه دارن خووووو اگه تا عید عمرشون به دنیا باقی بود با خودتون ببریدشون.
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم سمان جون که بهمون سر زدی آخه تو هواپیما همین یه دونه جوجه هم کلی با مکافات میبرم اون اون دو تا رو بزارم کجای دلم ؟؟؟
مینا مامان آرمانی
14 اسفند 92 1:00
ای جانم.خاله من با این سن و سالم عاشق جوجم.چه کنم خونمون آپارتمانیه خواههههههر. آرمانی خوش به حالت
مامان آرمان
پاسخ
راستش منم همین طور
خاله سارا و دوستت آرمان
14 اسفند 92 13:02
سلام وصد سلام جوجه هاتون مبارکه بیچاره این جوجه ها از دست بچه کوچولوها آسایش ندارن خیلی دلم براشون میسوزه واااااااااااااااای مامانی نگو از این غذا نخوردن که دلم خونه
مامان آرمان
پاسخ
امون از دست این فسقلی ها
مامان جون محمدامین
14 اسفند 92 18:01
ای جان آرمان جون خودتم مثل جوجویی خوشگل و با مزه ای .آرمان جون پسملی منم 2 ماه از تو کوچولو تره ,باهاش دوست میشی؟ ما با اجازه شما رو لینک کردیم خوشحال میشیم پیش ما هم بیایید
خاله مهدیه
15 اسفند 92 12:24
وااااااااااااااای این پستت عااااااااالی بود .... اون جوجه های نگون بخت رو بگووووووووووووووووووووووووو . .. خخخخخخخخخخخخخخ ... ... آرمانی تو این زمینه به خود خودت رفته آجی... یادته که جک و جونورا رو... فداش بشم که اینجوری باهاشون بازی میکنه ... وااااای خیلی بامزه اس عکسایی که گذاشتی عالیه .... دلم واستون یه عالمه تنگ شده
مامان آرمان
پاسخ
ای بابا مهدیه جونم به عکس های حرفه ای شما که نمیرسه تو عید ما منتظر عکاسی شما هستیم مهدیه مثل اینکه خودتو یادت رفته اون پیشی گربه ای که با هم داشتیم یادت رفت
مامان یاسمین زهرا
16 اسفند 92 1:19
جونم خوشمزه!کلاس رو میریزی بهم فینگیل
مامی آیسا(خاله لیلا)
19 اسفند 92 14:52
سلاااااااااااام ای جونم آرمان با جوجه هاش فدا بشم که خودم هم تو خونه دارم خیلی باحال با جوجه هاش بازی میکنه کلی مارو میخندونه.. تولدت هم مبارک دوست جونی ما که ارادتمون رو به شما احضار کردیم حیف که نبودم ....ندا؟؟؟؟ مهمونی تولد؟؟؟؟؟یادش مونده؟؟؟؟ دلم براتون تنگ شده ایشالا سال خوبی داشته باشین فدای آرما با این شیرین زبونی هاش
مامان آرمان
پاسخ
خخخخ آره گلم یادش بود کلی هم طفلی زحمت کشیده بود البته شما هم که قبلا حسابی ما رو شرمنده کرده بودین با داشتن همچین دوستای خوبی خیلی خوشحالم امیدوارم بتونم من هم واسه شما دوست خوبی باشم و همچنین شما سال خوبی داشته باشی عزیزم
خاله حمیده (مامان دیانا جون)
20 اسفند 92 2:47
سلام به مامان زری خوش ذوق و با سلیقه خیلی وبلاگتون عالی شده!!! خوش به حال آرمان جون. راستی زهرا جونم این آقا ارمان شما خیلی جیگر شده اخرش من درسته قورتش میدم.... فداش بشم من که هر روز خوشگلترو خواستنی تر میشه!!! براش اسفند دود کن حتما".هرروزم براش صدقه بذار کنار.بوس.دوستون دارم.
مامان آرمان
پاسخ
قربون محبتت برم من البته دیانا شما هم کم خوردنی نیست ها
جشن آذین
20 اسفند 92 21:08
سلام ریسه هپی برث دی مقوایی متناسب با تم عدد جشن تولد مقوایی در سایز آ3 لیبل کاغذی بطری 25 عدد چاقوی کیک بری کلاه کوچک با تزئین خز تاپر کوتاه 15 عدد مجموعا 46 ت ریسه به شکلی که در تم شیر هست هم زمان بر هست و هم حدود 100 تا 120 تومان . بخاطر برش و متریال بکار برده شده .
مرجان مامان آران و باران
22 اسفند 92 1:00
فدای تو ووروجک ناز دوست داشتنییییییییییییییییی با این جوجوهااااااااااا شیطون بلاااا مثل ارانی توهمممم