آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

شازده پسرم

1392/8/11 1:28
نویسنده : مامان آرمان
860 بازدید
اشتراک گذاری

- با سلام به همه دوستان گلم .

- آرمان جونم بازم یه عالمه پیشرفت داشتی منتها مامان همیشه بعد از اینکه نوشتن وبلاگتو تموم میکنه یکی یکی یادش میاد که ای وای اینو ننوشتم و یا اونو ننوشتم خلاصه که وقتی اینا رو داری میخونی مامان رو ببخش من سعی  میکنم همشو بنویسم .خجالت

- اول از همه تولد مامان شهناز جون رو بهشون تبریک میگم ایشالله که سال های سال سایشون بالای سرمون باشه و سالم وشاد کنار ما باشن تا ما از محبت هاشون مثل همیشه استفاده کنیم و همین جا ازشون به خاطر همه مهربونی هاشون تشکر میکنم   

- چند وقتیه که به سی دی علاقه مند شدی قبلا فقط به خود سی دی علاقه داشتی اونم به خاطر این بود که دوست داشتی سی دی رو بندازی یه جایی مخفی بشه ولی حالا یه علاقه مندی هایی داری از خودت نشون میدی البته فقط در حد 5 یا 6 دقیقه ولی بازم خوبه ولی دستگاه بیچاره از دستت امون نداره تا حالا 3 بار براش سیم رابط خریدیم 32همین امروز و فرداست که دستگاه رو کلا بترکونی و خیال هممون رو راحت کنی به سی دی هم میگی سیش 

- قبلا هم اسم من و بابا رو خوب بلد بودی ولی تازگی ها دیگه مثل قبل وقتی یک کدوم رو میخوای صدا بزنی صدا های عجیب و غریب در نمیاری خیلی واضح میگی مامان یا بابا حتی تو خواب وقتی چشمات بسته است میگی مامان تا بهت شیر بدم قلب

- این روزای دلگیر پاییزی و شب های بلند و کش دارش  باعث شده بیشتر با هم بازی کنیم توپ بازی و کتاب خوندن و ... اما بازم  حوصله ات سر میره معلومه تو هم مثل مامان از فصل پائئیز بدت میادناراحت تنها نکته خوبی که این فصل داره تولد مامان شهناز و بابا عباسه وگرنه باقیش دیگه  ....  اما امیدوارم واسه شما همه فصل ها مثل بهار و همه  ماه ها  برات مثل ماه اردیبهشت قشنگ و سبز باشه  گلکم .

- گوشی مامان رو میاری همیشه دو تا درخواست داری اگه بابا خونه باشه میگی توتور یعنی موتور بازی کنه شما نگاش کنی تصادف بشه بگی اه تصاف  و دومین درخواستت هم همیشه مَئی یعنی فیلم خاله ملیحهه رو بزار ببینم این که میگم یعنی بعد قریب به 200 مرتبه فیلم خاله رو دیدن و 300 مرتبه بازی موتور یه کوچولو رضایت میدی 

- وقتی میریم بیرون حتما یا توتور (چی توز موتوری )  یا دنی ( دنت )  باید بخری جزء لاینفک قضیه هست البته به شدت به خوردن آدامس هم علاقه مند شدی تا جایی که دیشب رسما منو دیوونه کردی آخه شما آدامس میخواستی منم نداشتم بابا هم شب کار بود اون وقت قیافه مامان اینجوری بود خلاصه که خدا به خیر گذروند 

- به کنترل ماشین جیپت میگی شاژ نه که هر وقت شارژنداشته ما گفتیم شارژنداره باید بزنیم به شارژ شما فک کردی اسمش شارژه 

-کارت های بن بن بن رو خوب یاد گرفتی خاله الهام میگت همشو بلدی باید یه سطح بریم بالاتر  و کارت های جدید واست بگیرم  قربون هوشت برم مامان جون 

- به صابون میگی صاشو  قربونت برم جدیدا از حمام بدت اومده با مکافات میبرمت حموم خیلی عجیبه آخه قبلا عاشق حموم بودی حتی به سختی میشه برد دستشویی تا بشورمت  راستی یکی از عادت هایی که داری و هیچ وقت از نوزادیت تا الان واست ننوشته بودم اینکه همیشه بعد از کار پیف پیفو که میکنی خمیازه میکشی و هنوز نتونستم فلسفه این خمیازه رو بفهمم متفکر

 

- میری به تختت آویزون میشی  تا بری بالای تختت از اون بالا توپ پرت کنی پایین من بیچاره وظیفه اکید دارم توپ رو تقدیم شما کنم و شما دوباره پرتش کنی پایین  خلاصه اینم از اون دسته کارهایی هست که به این راحتی ها ازش دل نمیکنی مامان جونم  اینم عکسش 

326

برای دیدن بقیه عکسهه به ادامه مطلب بیاین لطفا ...

 

اینم بقیه عکس ها 

325

32655

3256

3265

33369

3256

قربونت برم که هر وقت چشمات این شکلی میشه یعنی میخوای یه خرابکاری بکنی اینجا هم داشتی به این فکر میکردی چه جوری سیم مانیتور رو ازش جدا کنی 

3256

- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون ماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان سام
11 آبان 92 4:41
قربونت برم که اینقدر به فکر مامانی که بیکار نمونه ماشاالله فرشته ی نازم
خاله ملی
11 آبان 92 12:40
سلام عشقم الهی من قربون تمام کارهات وشیطنتها وشیرین کاری هات برم حسابی آدامس خور شدی هااااااااااااااااااااااااا داری میزنی رو دست خاله.. من فدای خنده هات برم که تا دوربین میبینی سریع ژست میگیری و گل خنده رو لبهات باز میشه ولی خدایی من و مامان شهناز با دیدن اون عکس که یه فکرای خرابکاری توذهنته و میخوای مانیتور بدبختو خراب کنی ... حسابی خندمون گرفت مرسی از مامان زری که به فکر دل ما هستو همیشه واسمون عکسای نازتو میفرسته

فدای خاله جونم بشم من...
آخه خاله جون آدامس خوردن هم کار بود یاد ما دادی
مامی آیسا(خاله لیلا)
12 آبان 92 12:49
سلام عشق خاله قربونت برم که اینقدر جیگری مخصوصا از عابر بانک بردنت بیرون کلی حال کردم اینو به عمو علی بگم به بابا عباس یه چیزی میگه میدونی که زری جونم الهی واسه دوستم بمیرم که تو شبای پاییزی تنها با وروجکش میمونه
قربون حرف زدنت برم من عزیززززززززززززززززمدست مامان زری درد نکنه که سعی میکنه چیزی از قلم نیوفته دوستتون دارم عزیزای من چقدر دلم واستون تنگ شده

سلام عزیزم ممنونم که به آرمانیمون سر زدی ...
ما هم دلمون واسه شما و خانوم طلا یه ریزه شده بهتون خوش بگذره بوس بوس
مینا مامان آرمان
15 آبان 92 18:25
از وبلاگتون خوشم اومد با اجازتون لینکتون کردم دوست خوبم. منم یه گل÷سر دارم اسمش آرمان هست
خاله سارا و دوستت آرمان
24 آبان 92 19:59
وای کارای خطر ناک من فکر نمیکنم آرمان این کارو کرده زری جون یه توصیه خواهرانه هیچ وقت شارژر گوشی ها رو توی پریز نگه ندارین کار بسی خطرناکه منم تازه متوجه شدم مواظب جوجوی خوشگلمون باشید[
مامان آرمان
پاسخ
آره واقعا کار خطرناک زیاد میکنه خاله جون اما قول میدیم از این به بعد بیشتر مواظبش باشیم