آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

طوطی کوچولو

1392/7/27 18:08
نویسنده : مامان آرمان
789 بازدید
اشتراک گذاری

- سلام به همه دوستان گلم .

- آرمان جونم چند روزه که خاله مهدیه جون و خاله ملیحه جون اومدن خونمون و شما همش داری باهاشون بازی میکنی و خیلی بهت خوش میگذره  الان که دارم واست مینویسم متاسفانه خاله مهدیه به خاطر کلاساش از پیشمون رفت تهران اما خوشبختانه خاله ملیحه هنوز پیشمونه و شما خیلی خیلی داری خوش میگذرونی به خاله ملیحه میگی مَئییی ... اینو تازه یاد گرفتی هر وقت هم که خاله رو صدا میزنی خاله کلی ذوق مرگ میشه و کلی قربون صدقت میره بعد شما خوشت میاد و دوباره میگی مَئییی .... کلی با خاله جور شدی صبح تا از خواب بیدار میشی میری تو بغل خاله بعد میگی ماسوژ یعنی خاله ماساژت بده خودت دراز میکشی . خاله بیچاره از نوک سر تا انگشت پا ماساژت میده به پشت میخوابی میگی پا بعد میگی جیش یعنی پا رو ماساژبده بعد هم به باسنت میگی جیش یعنی باسنم  رو  هم ماساژ بده نیشخنداز خود راضی

- هر وقت میخوای کسی رو صدا بزنی یا جلب توجه کنی و بگی به من توجه کنین میگی عَوه عَوَه و تند تند دوباره میگی عَوَه خلاصه تا متوجه بشیم که تو داری صدا میزنیمون با اینکه تک تک اسم هامون رو بلدی به من میگی مامان به بابا میگی بابا و به خاله هم که میگی مَئیییی ولی نمیدونم چرا اینجوری صدامون میزنی

325

- رو تختت گیر افتاده بودی ما تو اتاق بغلی بودیم هی صدا زدی عَوَه  عَوَه تا یکی بیاد شما رو از رو تخت بیاره پایین من اومدم بیارمت پایین که دستمو زدی کنار گفتی نه نه مَئییی مَئییی  یعنی خاله ملیحه بیاد منو بیاره پایین بغل

- به یخچال میگی اَخچا 

- به عقب میگی عَبَخ 

- به گربه میگی پیش پیش 

و کلی کامه دیگه که یادم نیست این روزا مثل طوطی عمل میکنی و هر چی میگیم شما زودی تلفظش میکیی 

- چند روز پیش تو تلویزیون داشت نشون میداد  برف اومده شما هی ذوق میزدی میگفتی آب آب من گفتم مامان جون این آب نیست که برفه شما همین جوری با تعجب نگاه میکردی چند دقیقه بعد یه کار بد کردی یادم نیست چی کار کردی ولی یادمه مجبور شدم دعوات کنم بهت اخم کنم تا دیدی اخم کردم سریع لبخند زدی به تلویزیون اشاره کردی گفتی بَف یعنی برفو نگاه کن  اون وقت من دیگه نمیدونستم با شما چه برخوردی بکنم بغل 

- تازگی ها خیلی تر و تمیز شدی تا یه جا آب میریزی یا غذا زود میای بدون اینکه کسی حواسش باشه دستمال بر میداری تمیزش میکنی ... تو آشپزخونه بودم و حواسم هم به شما نبود شما تند تند اومدی پیشم گفتی دَسی دَسی بعد هی دستات رو تکون میدادی رو زمین نفهمیدم چی میگی منو بردی تو اتاق دستمو گذاشتی رو زمین دیدم خیسه فهمیدم آب ریخته میگی دستمال بده تمیزش کنم چشمکزبانعینک

- کلمه بِشین رو خیلی قشنگ تلفظ میکنی میری میشینی یه جا بعد به بقیه هم اشاره میکنی  بِشی یعنی بشین

 444

3256

- همچنان به وسایل نقلیه علاقه مندی الان دیگه به صورت تخصصی فرق بین مدل های ماشین ها رو متوجه میشی و تو خیابون مدل هاشون رو میگی البته به اسم صاحباشون قهقهه اونایی رو هم که میدونی ولی نمیتونی تلفظ کنی نشون میدی میگی آه آه یعنی این اسمشو بگین مثل نیسان و وانت و .... 

به ماشین آتیش نشانی میگی آتیش به آمبولانس میگی آمبو آمبو 

326

خاله جون واست یه اتوبوس خریده که همون روز اول شما آینه هاش رو کندی  و  حالا آینه هاش رو هی میکنی میای میدیش میگی آینیش تَن ( آینه اش کند ) عصبانی

اینم عکس اتوبوست اون جیپه هم خیلی دوست داری اون رو خاله حمیده واست آورده بود دستش درد نکنه قلبماچ

البته این روزا همش در حال خرابکاری هستی یه دفعه با چرخ ماشینت میای یه بار  با چراغش میای و خلاصه هر بار یه چیزی رو میکنی و میگی تَند ابرو

3

- چند روز پیش وقت اتلیه داشتی البته من سر کار بودم شما با خاله ها رفته بودی آتلیه اون جا گویا خاله های بیچاره هر کاری کرده بودن موفق نشده بودن کاری کنن تا از شما عکاسی بشه در نهایت هم هیچ عکسی کرفته نشد و برگشتن خونه قیافه خاله بعد ار اومدن از آتلیه  و قیافه خانوم عکاس 

و قیافه بنده که بعد از مدتها واست وقت گرفته بودم  این شکلی بود اما قیافه شما 

خلاصه که موفق به عکاسی نشدیم مامان جون امیدوارم وقتی بزرگ شدی گلایه نکنی که چرا ازم عکس آتلیه ای کم گرفتین مقصر خودت بودی عزیزم خنثی

- بالاخره گوشی تلفن بعد از 8 روز پیدا شد نیشخند

-3256

اینم از روز آتلیه میبینی تو خونه چی جوری ژست میگیری آخه من تو رو بکشم افسوسوقت تمام

طبق معمول در  باز میکنی تا بری 

3256

 

اینم از کارت هات که خیلی دوسشون داری 

- هر وقت فوتبال تو تی وی نشون میده به پات اشاره میکنی میگی پوه پا میخوای بگی توپ پا ( فوتبال ) 

یه عالمه کار جدید یاد گرفتی بعدا میام دوباره واست مینویسم گلم با یه عالمه عکسای خوشجل 

3256

- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سمانه مامان آرشیدا
28 مهر 92 0:58
آخی عزیزم. آفرین به پیشرفتت تو حرف زدن.
خوب چرا نذاشتی ازت عکس بگیرن خاله؟؟؟ تو که انقدر خوب بلدی ژست بگیری!!!

شاید چون مامانش نبوده لج کرده.
ایشاللا دفعه بعد میذاره عکسای خوشگل بگیرید ازش.

خدا کنه که بزاره عکس بگیریم
خاله سارا و دوستت آرمان
28 مهر 92 15:34
زری جان چشمات روشن
خوب چیکار دارین آرمان گلمو نمیخواسته اونجا ازش عکس بگیرن شایدم اقتصادی فکر کرده کی چی میدونه.
بازم آفرین و صد هزار ماشاالله که به این خوبی حرف زدن رو یاد گرفتی
راستی آرمان جان دیگه چیز میزای اسباب بازیاتو نتن

مرسی خاله جونم دلتون روشن
بوس واسه شما و آرمان جونم
مامان شهناز
29 مهر 92 10:00
سلام عزیز دلم شیرین عسلم دورت بگردم که اینقدر بزرگ شدی وقشنگ حرف میزنی ماشالله بزرگ شدی ذیگه کم کم حمله بندی هم می کنی عشقم خوب مامانوسر کار گذاشته بودی خلاصه بعد هشت روز گوشی تلفن روپیدا کردفدات بشم عسلم قربون اون بوس کردنت برم من که دلم ضعف میره هروقت عکساتومی بینم فدای اون
فیگورگرفتنت برم نفسم می بوسمتتتتت

فدای مهربونی هاتون مامان جونم همیشه عاشقتونم
دایی
1 آبان 92 11:08
راستش دیگه لوس شده بیام اینجا بگم دلتنگم و مشتاق دیدارتون ولی خب واقعیتش اینه که واقعاً دلم واسه تو و آرمان تنگ شده شدیداً . فقط عکسای آرمان و نگاه میکنم و شاد میشم بیشتر دلم تنگ میشه . ماشالله خیلی بزرگ و شیرین شده ، خدا همیشه بهش سلامتی بده و واستون نگهش داره این پسر خوشتیپ و خوشگلمون رو . بوووس


فدای دایی مهربونم دایی جونم شما هر چی و هر چقدر هم بنویسی لوس نیست خیلی دوست دارم
فريده
4 آبان 92 0:10
سلام عزيزم، زري جون مراقب باش از الان داره سرت كلاه ميذاره ها( بف بف) ، تو بزرگ بشي چي ميشي آخه جوجه،مواظب اين طوطي كوچولوي خوش عكسمون باش ماماني، اسپند هم يادت نره عزيزم


فدای شما