آرمان ، شمال ، دوستای خوب و نازنین
- با سلام به همه دوستای گلم تو سفر گذشته حدود 5 روزی رو شمال بودیم سواحل زیبای خزر شهر قشنگ محمود آباد واقعا زیبا بود و بهمون خوش گذشت .
- آرمان جونم تو این سفر رفتیم دیدن بهترین و دیرینه ترین دوست مامانی خاله حمیده جون و دختر نازش دیانا جونم که واقعا شیرینو دوست داشتنی بود من که عاشق حرکاتش شده بودم خاله حمیده رو هم که نگو خیلی دلم واسش تنگ شده بود همه سفر و خوش گذرونی هامون یه طرف دیدن خاله حمیده یه طرف دیگه واقعا غصه میخورم که حالا که قسمت من و خاله حمیده اینه که از خونواده هامون دور باشیم چرا هر دومون حداقل تو یه شهر نیستیم تا حداقل اینجوری کمتر احساس دلتنگی کنیم . شما هم با دیانا جونم حسابی صمیمی شده بودی و کلی با هم بازی میکردین و جالبه که هر دوتون به هم حسادت هم نمیکردین حتی شما از شیر خاله حمیده چند بار خوردی خیلی هم خوشت اومده بود گویا چون اصلا ول کن نبودی دیگه
خاله حمیده جون زحمت کشیده بودن واسه شما از ترکیه یه تیشرت خوشگل آورده بودن و براتون یه ماشین شارژی خیلی خوشگل و با حال و یه عروسک هاپو هدیه دادن و ما رو حسابی شرمنده کردن
غیر از اون هم کلی هدیه دیگه واسه من و خاله ها آورده بودن که دستشون درد نکنه
شما از دیانا جونم حدود دو ماه بزرگتری واسه همین هر کاری که شما میکردی دیانا جونم هم با دقت نیگاه میکرد تا همون کارو انجام بده خیلی شیرین و با نمک بود حیف که خیلی زیاد پیش هم نبودیم اما همین فرصت کوتاه کلی خوش گذشت بهمون ...
اینم از دیانا شکری خاله و آرمان گلم در کارتینگ ...
مثل اینکه به رانندگی خانوما زیاد هم اعتماد نداری
برو کنار آهان خودم تنهایی میشینم
سفر شمال خیلی بهمون خوش گذشت و شما کلی بازی کردی اولین بار بود که دریا رو میدیدی بر خلاف تصورم ازش نترسیدی البته یه بار که ناغافل آب اومد رو پات ترسیدی ولی بعدش برات عادی شد به دریا هم میگفتی ( دَ دا ) همش با انگشت نشونش میدادی و دوباره میگفتی ( د َدا )
مثل همیشه عاشق بابا جونی منتظری ببینی بابا چی کار میکنه شما هم همون کار رو تکرار میکنی دیده بودم پسر بچه ها از باباهاشون تقلید میکنن ولی این همه تعصبی که شما رو بابا داری رو خیلی کم تو بچه ها دیدم این وسط مامانی بیچاره عجب چه میشه گفت دیگه ماشین 206 که هر جا ببینی میگی بابا یعنی ماشین بابا ... همین جور لباس کفش و ... هر چیزی که مربوط به بابا باشه زودی میگی بابا خلاصه که عشقت فقط شده بابا و مامان یه کوچولو حسودی میکنه به بابا
رفتیم قسمت بازی هتل شما زیاد خوشت نیومد ولی در عوض بابا جون یه دلی از عزا در آورد
این تنها بازی بود که شما خوشت اومد همش تند تند پاتو میزاشتی رو چراغاش تا چراغ بعدی روشن میشد کلی کیف کردی .
بر خلاف همیشه که رو صندلیت طاقت نمیاوردی این سری بهتر شده بودی و بیشتر روش مینشستی ...
تازگیا یاد گرفتی یا اینجوری داش مشی میشینی یا چارزانو میزنی
بهت میگم آرمان مامانو نیگاه کن میخوام ازت عکس بگیرم میای جلو و اینجوری زل میزنی تو چشای مامان الهی من فدای نگات بشم
اینجوری تند تند میدویی و میگی نیشت نیشت یعنی آرمان نیست پیداش کنین تو رستوران کلی با گارسونا این چند روز موش موشک بازی میکری و میگفتی نیشت نیشت اونا هم دنبال شما میومدن خلاصه به لطف شما این چند روز تو مجتمع حسابی معروف شدیم
آرمان و هتل نفت محمود آباد
ایشون هم آرمان گلی در حال شن بازی ساحل جنگل سیسنگان البته بسی شن و ماسه نیز نوش جان کردند
واقعا زیباست من که حض کردم
یه عکس دیگه از آرمان جون و دیانا گلی خاله البته عکس قشنگا تو گوشی خاله جون مونده که به محض ارسال برات میزارم اینجا گلم
اینم از اسب سواری حیف که نزاشتن شما خیلی بالا بمونی گفتن خطرناکه
برو که رفتیم با این چار چرخه ها کلی حال کردی هر وقت میدیدی یکی تو محوطه سوارش شدی کلی ذوق میزدی و میگفتی چَخ چَخ
- مثل همیشه دوستون دارم و به خدای مهربون میسپارمتون