آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

آرمان ، شمال ، دوستای خوب و نازنین

1392/6/24 19:30
نویسنده : مامان آرمان
680 بازدید
اشتراک گذاری

- با سلام به همه دوستای گلم  تو سفر گذشته حدود 5 روزی رو شمال بودیم سواحل زیبای خزر شهر قشنگ محمود آباد واقعا زیبا بود و بهمون خوش گذشت .

- آرمان جونم تو این سفر رفتیم دیدن بهترین و دیرینه ترین دوست مامانی خاله حمیده جون و دختر نازش دیانا جونم که واقعا شیرینو دوست داشتنی بود من که عاشق حرکاتش شده بودم خاله حمیده رو هم که نگو خیلی دلم واسش تنگ شده بود همه سفر و خوش گذرونی هامون یه طرف دیدن خاله حمیده یه طرف دیگه واقعا غصه میخورم که حالا که قسمت من و خاله حمیده اینه که از خونواده هامون  دور باشیم چرا هر دومون حداقل تو یه شهر نیستیم تا حداقل اینجوری کمتر احساس دلتنگی کنیم . شما هم با دیانا جونم حسابی صمیمی شده بودی و کلی با هم بازی میکردین و جالبه که هر دوتون به هم حسادت هم نمیکردین حتی شما از شیر خاله حمیده چند بار خوردی خیلی هم خوشت اومده بود گویا چون اصلا ول کن نبودی دیگه

خاله حمیده جون زحمت کشیده بودن واسه شما از ترکیه یه تیشرت خوشگل آورده بودن و براتون یه ماشین شارژی خیلی خوشگل و با حال و یه عروسک هاپو هدیه دادن و ما رو حسابی شرمنده کردن خجالت

 غیر از اون هم کلی هدیه دیگه واسه من و خاله ها آورده بودن که دستشون درد نکنه خجالتقلبقلبماچ

 

شما از دیانا جونم حدود دو ماه بزرگتری واسه همین هر کاری که شما میکردی دیانا جونم هم با دقت نیگاه میکرد تا همون کارو انجام بده خیلی شیرین و با نمک بود حیف که خیلی زیاد پیش هم نبودیم اما همین فرصت کوتاه کلی خوش گذشت بهمون ...

235

اینم از دیانا شکری خاله و آرمان گلم در کارتینگ ...

3256

مثل اینکه به رانندگی خانوما زیاد هم اعتماد نداری نیشخند

35

برو کنار آهان خودم تنهایی میشینم از خود راضی

سفر شمال خیلی بهمون خوش گذشت و شما کلی بازی کردی اولین بار بود که دریا رو میدیدی بر خلاف تصورم ازش نترسیدی البته یه بار که ناغافل آب اومد رو پات ترسیدی ولی بعدش برات عادی شد به دریا هم میگفتی ( دَ دا ) همش با انگشت نشونش میدادی و دوباره میگفتی ( د َدا ) 

258

مثل همیشه عاشق بابا جونی منتظری ببینی بابا چی کار میکنه شما هم همون کار رو تکرار میکنی دیده بودم پسر بچه ها از باباهاشون تقلید میکنن ولی این همه تعصبی که شما رو بابا داری رو خیلی کم تو بچه ها دیدم خنثی این وسط مامانی بیچاره افسوس دل شکسته عجب چه میشه گفت دیگه ماشین 206  که هر جا ببینی  میگی بابا  یعنی ماشین بابا ... همین جور لباس کفش و ... هر چیزی که مربوط به بابا باشه زودی میگی بابا خلاصه که عشقت  فقط شده بابا و مامان یه کوچولو حسودی میکنه به بابا دل شکستهگریه

25

رفتیم قسمت بازی هتل شما زیاد خوشت نیومد ولی در عوض بابا جون یه دلی از عزا در آورد نیشخند

325

این تنها بازی بود که شما خوشت اومد همش تند تند پاتو میزاشتی رو چراغاش تا چراغ بعدی روشن میشد کلی کیف کردی .

2558

325

3258

بر خلاف همیشه که رو صندلیت طاقت نمیاوردی این سری بهتر شده بودی و بیشتر روش مینشستی ...

325

تازگیا یاد گرفتی یا اینجوری داش مشی میشینی یا چارزانو میزنی قلبماچقلب

25877

بهت میگم آرمان مامانو نیگاه کن میخوام ازت عکس بگیرم میای جلو و اینجوری زل میزنی تو چشای مامان  الهی من فدای نگات بشم 

3255

325

325

اینجوری تند تند میدویی و میگی نیشت نیشت یعنی آرمان نیست پیداش کنین تو رستوران کلی با گارسونا این چند روز موش موشک بازی میکری و میگفتی نیشت نیشت اونا هم دنبال شما میومدن خلاصه به لطف شما این چند روز تو مجتمع حسابی معروف شدیم  

325

235

235

آرمان و هتل نفت محمود آباد 

32555

32588

قلبقلبماچماچ

23858

ایشون هم آرمان گلی در حال شن بازی ساحل جنگل سیسنگان البته بسی شن و ماسه نیز نوش جان کردند چشم

65

واقعا زیباست من که حض کردم مژه

235

یه عکس دیگه از آرمان جون و دیانا گلی خاله البته عکس قشنگا تو گوشی خاله جون مونده که به محض ارسال برات میزارم اینجا گلم 

235

اینم از اسب سواری حیف که نزاشتن شما خیلی بالا بمونی گفتن خطرناکه 

325

3256

برو که رفتیم با این چار چرخه ها کلی حال کردی هر وقت میدیدی یکی تو محوطه سوارش شدی کلی ذوق میزدی و میگفتی چَخ چَخ 

3259

325

- مثل همیشه دوستون دارم و به خدای مهربون میسپارمتون قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله ملی
25 شهریور 92 12:38
سلامممممممممممم زندگی من . عشقم ، نفسم الهی دورت بگرم که اینقدر هزار هزار ماشالا بزرگ وشیرین شدی قربونت برم عکسات حسابی خوشگل شدن . اولین سفرت به شمال بود وحسابی خوش گذروندی . ایشالا که همیشه زیر سایه مامانی و بابایی خوش باشیو سلامت و لبت همیشه خندون. چه ژستی هم گرفتی... سوار ماشین . آبجی جون مرسی مرسی مرسی که وبلاگ آرمانی رو آپ کردی خیلی خیلی ذوق زده شدم و حسابی هوس یه گاز محکم از جوجو. ایشالا که سلامت باشی دوستون دارم

مرسی خاله جونم دلم یه عالمه یه عالمه یه عالمه واستون تنگ شده خیلی دوستون دارم بوس
سمان مامان آرشیدا
26 شهریور 92 15:38
عکسا کاملا گویاست که چقدر به آرمان خان خوش گذشته.
خیلی بامزه و خوشگله ماشاللا.
جالبه که انقدر از باباش الگو برداری میکنه.
ایشاللا همیشه لبش خندون باشه.


بعله خیلی زیاد از باباش الگو برداری میکنه
هستی وهیربد
29 شهریور 92 15:53
قربونت برم ارمان جونم که حسابی خوش گذروندی فدات بشم هزار ماشاله روزبه روزخوشگل ترمیشی مامانی اسپنددودکن براش منو هیربد کلی ازدیدن عکسا لذت بردیم هزارتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میبوسمت ارمان خوشگله

ممنونم گلم
مامی آیسا(خاله لیلا)
1 مهر 92 13:02
سلام عشقم عزیزم خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته.ماه مهرتون مبارک ایشالا با مامانی همکاری میکنی تا مدرسه بره فدات بشم چه عکسای قشنگی گرفتی زری جون تبریک


ممنونم عزیزم