روزای خوب و به یاد موندنی
- سلام به همه دوستان و عزیزانی که این وب رو میخونن.
- خوشبختانه دوباره سعادتی نصیبمون شده تا یه بار دیگه بیایم مشهد . البته یه هفته ای میشه که اینجا هستیم خدا رو شکر . و صد البته که اینجا کنار مامان شهناز و خاله های عزیز و دایی جون و بابایی حسابی داره بهمون خوش میگذره ... تنها نگرانی من مثل همیشه غذا نخوردن های ادامه دار جناب آرمان خان هست که همچنان ادامه داره ... با اینکه اینجا هر روز یا پارک میریم یا بیرون شهر یا بالاخره هر جایی که آرمان تا آخرین حد خسته میشه ولی بازم بی اشتهایی آرمان ولمون نکرده و این حکایت همچنان ادامه داره
- یه سری کلمات جدید که یاد گرفتی به هواپیما میگی هبا . ازت میپرسم آرمان اسباب بازیتو کجا انداختی میگی ایجا عشق هواپیما شدی هر دقیقه تو تراس هستی و تا هواپیما رد میشه میگی هبا هبا و همچنان عاشق وسایل نقلیه مثل ماشین موتور و کامیون خیلی جالبه که به کامیون میگی طاء طاء من هنوز رابطش رو درک نکردم قبلا فک میکردم میگی کا کا ولی خوب که دقت کردم دیدم میگی طاء طاء
اینم از کاپیتان آرمان ما
خلبان آرمان طبق معمول همیشه سفرهاشون ترجیح میدن وسط سالن هواپیما قدم بزنن تا اینکه خدای نکرده خوابشون نبره
اینم از مراحل بیدار شدن حاجی آرمانمون
اینجا تو تراس در حال نشون دادن هباء ( هواپیما )
آرمان و سفره افطار یکی از روزهای خوب ماه رمضان
و وقتی درخواست موش موشی از آرمان میکنیم آرمان این شکلیا میشه
این سری خاله مهدیه هم اومده بود مشهد و از اونجایی که آرمان خیلی علاقه به ریخت و پاش و فضولی داره همش دور و بر چمدون خاله بیچاره میگشت ...
و اینجوری شد که به آرمان حسابی خوش گذشت
و این هم جای همیشگی آرمان در هنگام رانندگی با این که میدونم خیلی خطرناکه
آرمان و بابا عباس جون ...
آرمان و خان دایی
اینجا آرمان گلم مشغول خوردن دون دونه ( هندوانه ) بود
خیلی وقتا دستت رو به زور ول میکنی و همش دوست داری مستقل و بدون همراه راه بری
و مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون ....