15 ماهگی
- سلام به عزیزانم.
- آرمان جونم این ماهی که گذشت خیلی بد بود متاسفانه هنوز هم ادامه داره شما غذا نمیخوری و بی اشتهایی همچنان دندون های نازنینت اذیتت میکنن و من کلی واسه شما غصه میخورم ...
- اما خبر خوب اینکه یه مروارید دیگه زده بیروون و خدا رو شکر که یک بحران دیگه رو پشت سر گذاشتی الان فکر میکنم شما دارای سیزده عدد دندون خوشگل و با درد سر هستین
- عزیز دلم تو این ماه درک شما از محیط اطرافتون خیلی زیاد شده هر چی بهت میگم کاملا درک میکنی و منظورمو خیلی خوب میفهمی گاهی میای واسم صحبت میکنی البته وقتی بابا از سر کار میاد تند تند واسش یه سری کلمات نا مفهوم میگی اگه بهت نیگاه نکنه چند بار به پشتش میزنی که یعنی حواستو بده به من بعد تند تند واسش حرف میزنی و دستات رو به علامت های مختلف تکون میدی ما هم در جواب تند تند میگیم نه بابا ... جدی .... آره میدونم .... درسته و ... بعد شما بین حرفات میخندی میفهمیم که الان داری یه چیز خنده دار تعریف میکنی ما هم خلاصه باید بخندیم دیگه خلاصه که خیلی با نمک تعریف میکنی گاهی وقتا هم با تلفن اینجوری صحبت میکنی ولی جالبه که وقتی بهت تلفن میدن باهاش صحبت نمیکنی یعنی خودت باید میل به صحبت داشته باشی زورکی نمیشه
- عاشق وسایل نقلیه هستی مخصوصا ماشین های بزرگ مثل اتوبوس و کامیون به ماشین میگی جیییییییی یعنی من بهت گفتم ماشین شما میخوای بگی شین میگی جییییی به موتور میگی عوتو عوتو ( ع با ضمه ) به دمپایی میگی عم پا ( ع با فتحه ) عم پا... عاشق دمپایی هستی البته دمپایی بزرگ نه مال خودت خلاصه که از الان داری پا تو کفش بزرگان میکنی به کفش میگی کش .
- عصر ها معمولا میخوابی وقتی بیدار میشی بی وقفه میری دم جا لباسی اگه بابا خونه باشه میری سراغ لباس های بابا و یکی از لباس هاش رو برمیداری که بری بیرون یا سوئچ ماشین رو برمیداری اگه هم نه که من بیچاره رو عاصی میکنی و همش میری سراغ لباس های من جالبه که میدونی لباس های هر کدوممون کدوم کمده .
- یه چیز جالب که مثل من و بابایی عاشق چای خوردنی تا چایی میبینی میگی چویی چویی و باید واسه شما هم چای بریزیم و متاسفانه قند هم حتما باید باهاش بخوری به قند میگی عند ( ع با فتحه ) یه روز واست چایی آوردم بی قند اینقدر گفتی عند من متوجه نشدم آخرش خودت رفتی به قندون اشاره کردی اون موقع فهمیدم قند میخوای قند و عسل مامان
- وقتی کار پیف پیفووووووو انجام میدی خودت میای دست به پوشکت میزنی و میگی پیف پیف البته این کار رو خیلی وقته شاید یه ماه بیشتر که انجام میدی من یادم رفته واست بنویسم گلم .
- یه چهار پایه تو آشپزخونه داریم که از دست شما قایمش کردم بس که این چهار پایه بینوا رو میبردی دم پنجره که جییی ( ماشین ) ببینی یا کنار ظرفشویی تا آب بازی کنی خودت مستقل و بدون کمک من چهار پایه رو از این ور به اون ور میکشی
- هر چی سی دی تو خونه پیدا میکنی میندازی تو کیس کامی یا از لای کشو میندازی تو کشو مثل ضبط ماشین الان فک کنم تو کیس کامی یه ده تایی سی دی انداختی
- از صدای ویندوز و خاموش شدن کامی خیلی خیلی میترسی عجیب هااااا
- وقتی یه بچه میبینی میگی نی نی حالا میخواد بیرون باشه تو تی وی باشه یا هر جای دیگه اما با نی نی ها زیاد خوب رابطه برقرار نمیکنی مگه اینکه از شما بزرگ تر باشن اون موقع حسابی باهاشون بازی میکنی
- بهت میگم آرمان غذا میخوری میگی نه میگم آرمان میوه میخوری میگی نه میگم بریم بیرون میگی بئیم البته از خیلی وقت پیش شاید دو ماهی میشه که نه گفتن رو شروع کردی متاسفانه
- یه کار بد جنسی که میکنیم البته مامان جون ببخشید ها بابا میشینه تو پذیرایی و مامان تو آشپزخونه بابا یکی یکی وسایل سفره رو میده به شما شما واسم میاری آشپزخونه من تشکر میکنم شما هم تشکر میکنی البته به شیوه ژاپنی ها تا کمر خم میشی اینجوری میشه که سفره جمع میشه خیلی ممنونم پسرم البته نا گفته نمونه که تا الان چیزی از سرویس لیوان هام باقی نمونده و همشون شکستن
- وقتی آب یا یه چیز مایع میریزه روت میگی دیخ یعنی ریخت . مفهوم داغی رو هم خیلی خوب میفهمی وقتی یه چیز داغ دست میزنی میگی داغ و یه چیز جالب وقتی غذا میخوری بعدش خودتو تمیز میکنی که معمولا البته هیچی نخورده پا میشی خودتو تمیز میکینی و دیگه لب به غذا نمیزنی
دیگه این پست خیلی طولانی شد ببخشید مامان جونم ...
اینم از حاجی آرمان ما که البته از حاجی بودن فقط مو کوتاهیش رو به ارث برده
این خانوم خوشگله هم محدثه جون هستن که با آرمان کلی بازی کردن
این عاقا عشق بنده میباشند
ایشون هم آقا آرتین همسایمون هستند که زیاد هم با آرمانی آبش تو یه جوب نرفت که نرفت
از معدود دفعاتی که آرمان و آرتین هر کدوم جداگانه مشغول بازی هستند...
- مثل همیشه دوستون دارم و به خدای مهربون میسپارمتون .