یازده ماهگیت مبارک
- این پست برای سومین بار نوشته میشود !!!!
- سلام به همه دوستان عزیزم
- روز سوم فروردین آرمان کوچولوی من پا به یازده ماهگی گذاشت الهی فدات بشم مامان جونم . روز یکم فروردین تولد خاله ملیحه جون بود که از همینجا بهش تبریک میگیم خاله جونم یه عالمه تبریک ایشالله که همیشه سالم و سرحال باشی و همیشه لبات خندون باشه و خاله جون خیلی واسه شما زحمت میکشن و کلی هم با شما بازی میکنن شما هم خیلی دوسشون داری سوم فروردین با سالگرد عقد من و بابا جون هم مصادف بود
اینجا به شما خیلی خوش میگذره خاله ها به یاد روز های اول تولد شما رو تو پتو میزارن و تکون میدن شما هم کلی غش و ضعف میری حتی گاهی اوقات پتو رو خودت میاری میندازی روت تا دوباره شما رو تکون بدن من اولش باور نمیکردم که شما خودت درخواست کنی ولی دیدم که بعله خیلی شیطون شدین و چند بار این کار رو تکرار کردی اینم از خنده های شما تو پتو ....
اینم کیک تولد خاله جون
خاله جونم تولدت مبارک
اینجا شما بعد از کلی شیطنت تو بغل بابا جون در حال خوردن کیک خوابتون برده بود
شهر کلی حال و هوای بهار و عید گرفته گفتیم بد نیست با المان های نوروزی یه سری عکس بگیریم البته شما خیلی استقبال نکردی مثلا از عروسک های فامیل دور و کلاه قرمزی به شدت بدت اومد و میترسیدی ولی خوب اینا چند تا از گلچین هاش ....
گفتم که شما به زمین علاقه مند تر بودی تا به عروسک ها
آرمان خان رو بیابید ....
آرمان گلم از پسر خاله خوشش نیومد
جوجوی من ...
عسل مامان کلی بهت اینجا خوش گذشت ...
در ابتدای امر شما از ماهی ها هم کلی ترسیدین اما بعدش که باهاشون رابطه بر قرار کردی دیگه نمیشد شما رو از اونجا بیاریم کنار همش میخواستی کنار ماهی ها باشین ...
و اینم یه چند تا عکس از یه روز خوب بهاری تو پارک که از عکس ها کاملا پیداست که چقدر بهتون خوش گذشته
- و مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون ...