آرمان مشهدی
سلام به همه دوستان از تاخیر پیش اومده معذرت میخوام آخه الان با آرمانی حدود دو سه هفته ای میشه که اومدیم مشهد خونه مامان شهناز آقا آرمان و به دلیل ترافیک کاربران کامپیوتر کمتر وقت میکنیم وبلاگ آرمان خان رو آپ کنیم در حال حاضر هم آرمانو خواب کردیم دایی جونش هم رفته بیرون و خاله جونش هم تو نوبته خلاصه اینجوریاست ولی در عوض کلی عکس داریم که حتی خیلی هاش هم وقت نکردیم بریزیم رو کامپیوتر ...
- این هفته هایی که گذشت خیلی به آرمان خوش میگذره از لحظه ورودش کلی هدیه گیرش اومده ...
تو این عکس آرمان کلی خوشحاله از کادو هایی که گیرش اومده توضیحاتش این که لباس سبز از طرف خاله خاطره شلوارش از طرف خاله صدیقه عروسک زرافه و هواپیما از طرف خاله ملیحه و ماشین رنگی و استیکر های عروسکی از طرف خاله مهدیه کفش های اسپورت ، مامان شهناز و کاپشنش هم از طرف بابا عباسش هست... و اینم یه عکس دیگه از کادو هاش ...
بازم اول مهر شد و آرمانمون کتاب دفتر هاشو پهن کرده ...
برم به درس و کتابام برسم....
خوب دیگه مهندس شدیم قیافه بگیریم ....
خوب حالا دیگه چی کار کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آهان یه عکس از دخمل خاله معصومه جونم بزارم که خیلی دوسش دارم . معرفی میکنم خوشگل خانوم نازنین زهرا خانوم که از بنده دقیقا یک سال و یک ماه بزرگتر هستن بوس واسه نازنین جونم
و یه عکس اختصاصی هم از عمو مرتضی جونم البته بازم خیلی ناراحتم که از پسر عمو جونم عکس ندارم ایشالله بعدا عکس میزارم ...
وقتی از خواب بیدار میشیم و هنوز سرحال نشده میشیم سوژه عکس این خاله جونی ها و دایی جونم این شکلی میشم...
و وقتی میبینن من کاملا سرحال نشدم واسه عکساشون این بلا رو سرم میارن
البته ناگفته نمونه که از وقتی اومدیم مشهد حسابی خوشبحالمون شده و کلی چیزای خوشمزه بهمون میدن البته به قیافه من اینجا زیاد توجهی نکنین همیشه اولش یه کوچولو به هم میریزم ولی بعدش خوشمان میاید و حسابی کیفول میشویم ...
و وقتی تیپ میزنیم این شکلی ها میشویم...
و این هم عکس آخری با کلی لبخند واسه همه شما دوست جونی ها که وبلاگمو میخونین
برم دیگه این خاله مهدیه داره کج نیگاه میکنه الان دایی هم میاد ...
مثل همیشه عاشقتونم و میبوسمتون .