آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

شیر کوچولوی من

1393/2/22 22:39
نویسنده : مامان آرمان
2,040 بازدید
اشتراک گذاری

- با سلام به همه دوستان عزیزم و کسانی که وب آرمانی رو میخونن

- ماشالله هزار ماشالله مامان جون این روزا همین طوری یه بند حرف میزنی و حرف های شیرین شیرین میزنی ماشالله که خواب هم نداری پسر خوشگلم دیگه خواب بعد از ظهر رو تعطیل کردی البته در عوض خوبه که شبها بیشتر  و راحت تر میخوابی خدا رو شکر  گاهی اوقات دیگه قیافه مامان این شکلی میشه  الهی مامان فدات شه قربون حرف زدن شیرینت برم من کاش دوربینی داشتم که میتونستم بی وقفه از لحظه لحظه هات فیلم بگیرم واقعا خیلی شیرین حرف میزنی تازگی ها ناز میکنی یه جا میشینی خودتو لوس میکنی میگی مامانی مامانی یا میگی مامی واسم چایی بریز خندونک من هیچ وقت کلمه مامی یا مامانی رو بهت یاد ندادم نمیدونم از کجا یاد گرفتی  ، ولی خوشم میاد تو هم مثل من و بابا حسابی چایی خوری 

- تا بیدار میشی یا میخوای بخوابی میگی مامان شیشه شیر درست کن نمیدونم این عادت جدید رو چطور از سرت بندازم میگم مامان شیشه شکسته میگی نه اون یکی سالم دلخور

- بعضی وقتا میای میگی مامان فکر کنم مثلا فلان اتفاق افتاده یا فکر کنم فلان چیز دیدم  از لفظ فکر کنم خیلی استفاده میکنی بوس

- واست یه سری سی دی جدید خریدم خیلی زیاد از بین اون همه سی دی شما عاشق یکیش شدی که شخصیتش یه ماشین قدیمیه به اسم بروووووم شما همش در حال نگاه کردن همون سی دی هستی جالبه که این سی دی اشانتیون بقیه سی دی ها بوده زیبا من نمیدونم اگه این اشانتیون رو بهمون نمیدادن چی میشد اخه اون وقت من دیگه حسابی عصبانی میشدم که این همه سی دی خریدم و شما نگاه نمیکنی عصبانی

- تو  سی دی بروووم ماشینه بدون سرنشین حرکت میکنه شما دفعه اول تا دیدی با دقت نگاه کردی و گفتی مامان خودش تنها میره سوار نشده یعنی کشی سوارش نیست واسم جالب بود که این همه دقت کردی 

- شبا یواش صحبت میکنیم که مثلا بابا بیدار نشه شما هم یواش جوابمو میدی یه شب بلند صحبت میکردم گفتی مامان یباش بابا بیدار شه ( مامان یواش بابا بیدار میشه )

- همش در حال دقت به محیط اطرافی همش میپرسی مامان این چیه مامان اون چیه یا صدای چی بود ؟؟؟؟

- متوجه شدم که خیلی در مقایسه با بقیه بچه ها مهربون و خوش قلبی همش حواست هست که کی گریه میکنه و اسباب بازی هات رو به بقیه میدی بازی کنن تا حالا ندیدم بی دلیل کسی رو بزنی یا با کسی دعوا کنی 

- چند روز پیش با بابایی رفته بودی بالا پشت بوم من که نبودم اما بابایی میگفت بالا بهش گفتی بابا بریم پیش مامان خونست 

- یه هفته پیش رفتیم یه سفر کوتاه ملایر خونه عمه بابایی شما همش میگفتی عمه جون عمه جون بنده خدا حسابی اذیتش کردی عمه هم واست دو تا توپ خریده همش باهاش بازی میکنی میگی بابا بریم ملایر خونه عمه جون توپ قرمز و آبی بخریم 

- یا هر چند وقت یه بار میگی مامان بریم حرم پلاستیک کفشا توش ، پله ها ( منظورش پله برقی های حرمه ) 

- تلفن چی خونمون شدی تا زنگ میخوره مخصوصا وقتی بابا خونه نیست چون میدونی بابا بهمون زنگ میزنه زود تلفن رو بر میداری میگی سلام خوبی ؟ سلامتی .... سلامتی ... خبری ....چشمک خخخخ اغلب هم میگی شیر بخر نون بخر ماست بخر نه که مامان همش در حال لیست دادن به بابای بیچاره است بوس

بهت میگم آرمان how old are you  شما سریع جواب میدی i am tow 

- آرتین اومده خونمون شما واسش سی دی گذاشتی آرتین به مه حیووونا فیل و سگ و خرگوش و ... میگه هاپووو شما هم همش داشتی میگفتی این نیست آخرش اومدی به من میگی مامان آرتین بلد نیست راضی

- خودت میای تو آشپزخونه و میگی مامان غذا میخوام و اغلب هم ماکانی ( ماکارانی ) میخوای جدیدا همش شبو نصفه  شبو بد موقع و خوش موقع هوس چیزای مختلف میکنی مثل دنت و موز و  کیک و تخم مرغ  ... واسه همین همیشه باید یخچالمون پر باشه و گرنه شما آبرویی ازمون میبری که نگووووووو

- دیگه قبلا همش میشمردی الان همه چیزا رو با صفاتشون میشمری مثلا میگی یکی دو تا سه تا چهار تا پژو پارس سیاه دیدم بوس قربونت برم که اینقدر باهوشی مامان جونم 

- یه عالمه چیزای جدید و حرف های شیرین میزنی متاسفانه مجال نمیدی واست ثبتش کنم اما قول میدم به محض اینکه یادم اومد واست بنویسم گل نازم 

اینم عکس ها 

من و شما و گاهی هم بابا جون دیگه همش در حال بازی تو حیاط هستیم یا فوتبال بازی میکنیم یا دوچرخه بازی به قول خودت عوچخه 

داری مورچه ها رو میشمری بهم میگمی مامان ده تا مورچه بیار بعد یکی یکی مورچه ها رو له میکنی سکوت مثل اینکه خاله الهام طفلکیت هم توی مهد به این شغل شریف همیشه مشغوله 

الهی مامان فدات شه موهاتو کوتاه کردیم آخه خیلی اذیت بودی و همش عرق میکردی اینجا هم از حموم اومده بودی بیرون خوابیده بودی فدات شم 

اینجا هم سر خاک مامان بزرگ پدریت هست یعنی مامان بابا جون  خدا رحمتشون کنه 

اینم اون سی دی هایی که گفتم واست خریدیم 

 و اینم کادو های روز مرد واسه شیر کوچولوی خونمون قربونش برم من 

 

و در پایان روز مرد رو به بابایی مهربونت تبریک میگم  که همیشه سعی میکنه بهترین زندگی رو واسه من و شما فراهم کنه ازش ممنونیم  و امیدوارم که هیمشه سایه اش بالا سرمون باشه آمین

  بابایی همیشه با اینکه خسته از سر کار میاد ولی هیچ وقت نشده که شما ازش درخواست بازی کنی و نه بگه همیشه بهترین بابای دنیا واست بوده امیدوارم قدرشو بدونی پسر گلم آرام

جای پدر عزیزم بینمون حسابی خالیه تنها میتونم واسش فاتحه بخونم ای کاش اون وقتی که داشتمش قدرشو بیشتر میدونستم

- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون 

پسندها (5)

نظرات (9)

مامان كياراد
23 اردیبهشت 93 9:32
آفرين به اين گل پسر باهوش....با اون مورچه شمردنش كه حسابي خوردني شده...
راحله
23 اردیبهشت 93 9:46
عزیزممممم اونجا که نشسته بغل دیوار خیییلی خییییلی نااازه
هستی
23 اردیبهشت 93 22:28
وایییییییییی قربونت بشم شیرین زبون مامان جون اسپندواسش دودکن هزارافرین به آرمان گلی هزارتا ازطرفم بوسش کنین عکساشم خیلی نازبودن ارمانی مورچه هارونکش گناه دارن
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم هستی جونم عزیزم شما لطف داری
خاله سارا و دوستت آرمان
24 اردیبهشت 93 11:14
آفرین به پسر باهوش و مهربان و فهیم. خیلی با حال بود سنشو به انگلیسی یادش دادین الهی که زنده باشه شیر مرد کوچولوتون و همسرتون. خدا پدر گلتون رو همبا امیر المومنین محشور بفرماید
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم سارا جووونم
مامان شهناز
24 اردیبهشت 93 15:30
سلام گلم وای چقدر دلم برات تنگ شده عسلم وقتی وبتو دیدم کلی حال کردم شیزین زبونم الهی شهناز فدای اون قدوبالات وشیرین زبونیهات برهدورت بگردم با اون مورچه شمردنت خلبان کوچولو که دوست داری خلبان بشی خاله هاتوودایی روسوارهواپیمابکنی الهی که صدوبیست ساله بشی وزیر سایه مامان وبابا بزگ شی وعاقبت بخیر روز مردروهم به بابایی عزیزومهربون وفداکارت وشیر کوچولوی عزیزم تبریک میگم ومیبوسمتون
مامان آرمان
پاسخ
مامان شهناز گلم هزار تا دوست دارم آره یادم رفت اینا رو بنویسم که میپرسی میگه خلبان میخواد بشه و کلی مسافر با خودش ببره خوب شد یادم انداختین فدای دستای مهربووووووووووونتون بشم من
مینا مامان آرمانی
25 اردیبهشت 93 15:14
آرمانم مباررررکت باشه لباسای خوشگلت.. موقشنگم...تو مورچه کشتن آرمان من به شما بردههههههه... راستی مامانی میگی سی دی آموزشی زبان چی استفاده میکنی که واسه بچه هاجذابه؟ من فقط سی دی های با نی نی رو واسه پسر خریدم.تقریبا آموزشی هستن
مامان آرمان
پاسخ
خخخخخخخ با این مورچه کشتنشون والا منم نمیدونم زیاد من واسش از ابتدا بیبی انیشتن گرفتم و بیبی برینی البته هدفم اموزش زبان نبود و تو این سی دی ها هم زیاد دیالوگ نداره مخصوصا بیبی انیشتن ارمان ما از سی دی هایی که انیمیشن هست زیاد خوشش نمیاد متاسفانه
فریبا
26 اردیبهشت 93 23:38
ماشالا زری جون این گل پسر چقدر آقا شده... خدا حفظش کنه عزیزم
♥مرجان مامان آران و باران♥
29 اردیبهشت 93 0:09
ای جانم چقدر عسلی ماشالااااااااااا
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم عزیزم
دایی
1 خرداد 93 21:09
خیلی خوب نوشتی آبجی . قربونش برم من حسابی شیرین شده . خدا رو صد هزار مرتبه شکر که همتون سالم و سلامتین و میتونی واسمون شیرین زبونیای آرمان رو تعریف کنی . تا میتونی فیلم و اینا بگیر ازش . این باهوشی آرمان خیلیش به خاطر رفتار خودته باهاش وقتی سنش کمتر بود . خدا رو شکر . دلم براتون تنگ شده ، میبوسمت
مامان آرمان
پاسخ
فدای داداش مهربونم آخ گفتی الان واقعا جای شما ها پیش من خالیه فدای محبتتون بشم که با وجود هزاران کیلومتر دوری بازم دلامون به هم نزدیکه