22 ماهگی آرمانی
- با سلام به همه دوستان نازنینم
- تو این ماه پسرم خیلی خیلی شیرین زبون شده گاهی اوقات دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم یه دفعه یه گاز ازش میگیرم آرمانی هم که دیگه فرق شوخی و جدی رو خیلی وقته میفهمه با خنده میگه آی ددم گیفت ( آی دردم گرفت ) بعدش صورتشو میاره جلو تا بوسش کنم آخه نه که بوس من شفا بخشه همه دردش تموم میشه
- دیشب داشتم بهت شیر میدادم تو هم مثل بچه گربه خودتو لوس میکردی و موهاتو میمالوندی بهم منم گفتم آخیش آرمان تو پیشی گربه مامانی بعد تو یه دفعه گفتی میو میو خیلی با نمک گفتی
- تازگی ها از این جمله : مامان عازیر شووو بلیم ( مامان حاضر شو بریم ) به شدت استفاده میکنی هر چند وقت یه بار یه دفعه میبینی فیلت یاد هندستون کرد و این جملات رو به کار بردی از دست تو از بس به این نوع جملات حساسیت داری و یاد بیرون رفتن میفتی که هر وقت با بابا عباس میخوایم در مورد بیرون رفت صحبت کنیم با کلمات رمز صحبت میکنیم که شما متوجه نشی امشب گیر داده بودی که بریم بیرون بابا هم شیفت شب بود هی گفتم مامان هوای تاریک نصفه شبی کجا بریم هر چی میگفتم شما باز حرف خودتو میزدی آخرش گفتم برو ببین هوا خاموشه نمیشه رفت بیرون رفتی در راهرو رو باز کردی گفتی مامان شاموشه ( خاموشه ) بعد دیگه بی خیال شدی
- وقتی پات به یه جا میخوره و درد میگیره یا میگی ( شبار دد گیفت : شلوار دردر گرفت ) یا میگی آی پات دد گیفت ( آی پام درد گرفت ) وقتی میفتی میگی اوفتادی
- تازگی ها بهم میگی مامان نترس برو نمیدونم اینو از کجا یاد گرفتی اون روز تو حموم وان حمومت رو پر از آب کرده بودم تو با اصرار میگفتی مامان نترس بشین
- یه کاغذ از برگه های بابا رو برداشتی روش چشم چشم دو ابرو میکشیدی بهت میگم این مال باباست مال شما نیست یه برگه دیگه دادم دستت میگم این واسه شما با تعجب نیگاه کردی با حالت تعجب که این شما حالا کی هست میپرسی شوما میگم آره واسه خودت دوباره میگی خودت ؟؟؟ آخرش گفتم آره مامان واسه شماست خودت واسه آرمانه خوشحال شدی و خیالت راحت شد که واسه آرمانه نه شخص دیگه ای
این شوما خطری واست نداره
- همش در حال تلفن زدن به بابا هستی دیگه این روزا وقتی بابا به خونه زنگ میزنه تا با من صحبت کنه شما مجال نمیدی خودت برمیداری و صحبت میکنی آخرش هم بای بای میکنی و قطع میکنی بعد میگی مامان قط شد
- تا یه صدایی چیزی میاد یا یکی از یه اتاق دیگه میاد بیرون زودی قایم میشی میگی آمان نیست و خودت قایم باشک بازی میکنی
- وقتی کسی از در وارد میشه زودی میری جلوش و میگی سلام و بعد باهاش دست میدی
- برف میومد تا چشمت به پنجره افتاد گفتی بارونه
- یه روز صبحونه واست فرنی درست کردم آوردم میگم آرمان بخور میگی این نیست غذا .... فرنی نیست غذا بعد بهت نون و کره و عسل دادم بازم میگی این نیست غذا ..... وقتی املت درست کردم گفتی غذا
قربونت برم که از الان تعیین میکنی چی بخوری چی نخوری از غذا ها فرنی و سوپ و برنج رو خوب میشناسی و به اسم میگی
- همون جوری که قبلا گفتن کلا تو حرکات و تقلید حرکت خیلی ماهری این که بازم مثل همیشه مربی ورزش من و بابا میشی که بماند تو یکی از سی دی های بیبی انیشتنت واسه کودکان ناشنوا ست کلمات رو واسه ناشنوا ها نمایشی اجرا میکنن شما هم دقیقا مثل خودشون تکرار میکنی
- به کتاب میگی کبا
تا بیدار میشی یا یه چند لحظه ای پیشت نیستم میای و میگی مامان تجایی ( مامان کجایی )
- تلفن رو بر میداری تند تند سرتو تکون میدی و مثل ایلامی ها میگی آ آ آ اینو فکر کنم از مهد یاد گرفتی یا ازت یه چیزی میپرسم مثل مردم ایلام میگی آ آ
- بعضی وقتا میای تو آشپزخونه مثلا دارم سبزی پاک میکنم تو میگی به به مامان میگه آرمان اینا خوردنی نیست تو هم میزاریش میگی خوردنی نیست امشب هم بادوم داشتم میشکستم تا اومدی یکی گذاشتی تو دهنت نتونستی گاز بگیریش سریع گفتی خودنی نیست
- به فارسی تا بیست یکی در میون با کمک میشمری و انگلیسی با کمک تا 10 میشمری خیلی قشنگ میشمری به وان میگی آن به سون 7 میگی سبن
- مسواک زدنت خیلی با حاله اولش که همش میگی مامان همی دنون ( خمیر دندون ) تا واست بزنم بعد بهت میگم آرمان همین یه دفعه میزنم ها ... بعد از چند ثانیه دوباره برمیگردی و میگی مامان تعو شد دوواره ( تموم شد دوباره ) دوباره واست میزنم یعنی تو یه دقیقه یه قوطی خمیر دندون تموم میکنی
اینجا هم داری ماشین بازی میکنی من نمیدونم چرا هیچ وقت رو زمین بازی نمیکنی همش باید رو مبل و در و دیوار ماشین بازی کنی
- داشتی از کنار بابا رد میشدی با ماشینت که یه دفعه از رو پای بابا رد شدی گفتی بابا ببدشید ( بابا ببخشید ) حالا گاهی یه چیزی رو به زور میخوای از سر و کولمون بالا میری و میگی ببدشید گی تد ( ببخشید گیر کرد )
تازگی ها به قطار نمودن هر چیزی بسیار علاقه مند شدی از جمله عنتورول ( کنترل ) ماشین های اسباب بازی و لگو و ...
چند روز پیش برده بودمت بیرون شما یه ایستگاه اتوبوس دیدی کشتی منو تا ببرمت تو ایستگاه بشینی منتظر اتوبوس من نمیدونم تو از کجا فهمیدی اونجا ایستگاه اتوبوسه آخه من تا حالا تو این شهر سوار اتوبوست نکردم خلاصه که خوشبختانه بعد از ده دقیقه اتوبوسی نیومد و شما به تاکسی رضایت دادی
- اما یه اخلاق بد که پیدا کردی وقتی میریم بیرون با جیغ و داد و گریه میای خونه هر چند بهتره بگم به زور میاریمت نه اینکه شما بیای یعنی از بیرون بردنت پشیمونمون میکنی و گرنه الان یه کوچولو هوا بهتره میشه روزا رفت پارک ولی راستش رو بخوای اینقدر از برگشت به خونه میترسم که ریسک نمیکنم ببرمت بیرون البته شرمندم ها گل پسرم
این عکس پایینی هم جای بازی های شماست که توقع داری من و بابای با این قد و هیکل توش جا بسیم و مثل شما دالی بازی کنیم
مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون