آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

22 ماهگی آرمانی

1392/12/2 3:03
نویسنده : مامان آرمان
1,837 بازدید
اشتراک گذاری

- با سلام به همه دوستان نازنینم 

- تو این ماه پسرم خیلی خیلی شیرین زبون شده گاهی اوقات دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم یه دفعه یه گاز ازش میگیرم آرمانی هم که دیگه فرق شوخی و جدی رو خیلی وقته میفهمه با خنده میگه آی ددم گیفت  ( آی دردم گرفت ) بعدش صورتشو میاره جلو تا بوسش کنم آخه نه که بوس من شفا بخشه همه دردش تموم میشه خجالتزبان

- دیشب داشتم  بهت شیر میدادم تو هم مثل بچه گربه خودتو لوس میکردی و موهاتو میمالوندی بهم منم گفتم آخیش آرمان تو پیشی گربه مامانی بعد تو یه دفعه گفتی میو میو نیشخند خیلی با نمک گفتی 

- تازگی ها از این جمله : مامان عازیر شووو بلیم  ( مامان حاضر شو بریم ) به شدت استفاده میکنی هر چند وقت یه بار یه دفعه میبینی فیلت یاد هندستون کرد و این جملات رو به کار بردی از دست تو از بس به این نوع جملات حساسیت داری و یاد بیرون رفتن میفتی که هر وقت با بابا عباس میخوایم در مورد بیرون رفت صحبت کنیم با کلمات رمز صحبت میکنیم که شما متوجه نشی کلافه امشب گیر داده بودی که بریم بیرون بابا هم  شیفت شب بود هی گفتم مامان هوای تاریک نصفه شبی کجا بریم هر چی میگفتم شما باز  حرف خودتو میزدی آخرش گفتم برو ببین هوا خاموشه  نمیشه رفت بیرون رفتی در راهرو رو باز کردی گفتی مامان شاموشه ( خاموشه )  بعد دیگه بی خیال شدی چشمک

- وقتی پات به یه جا میخوره و درد میگیره یا میگی ( شبار دد گیفت   : شلوار دردر گرفت ) یا میگی آی پات دد گیفت  ( آی پام درد گرفت ) نیشخند وقتی میفتی میگی اوفتادی 

- تازگی ها بهم میگی مامان نترس برو  تعجب نمیدونم اینو از کجا یاد گرفتی اون روز تو حموم وان حمومت رو پر از آب کرده بودم تو با اصرار میگفتی مامان نترس بشین  زبان

- یه کاغذ از برگه های بابا رو برداشتی روش چشم چشم دو ابرو میکشیدی بهت میگم این مال باباست مال شما نیست یه برگه دیگه دادم دستت میگم این واسه شما با تعجب نیگاه کردی با حالت تعجب که این شما حالا کی هست میپرسی شوما میگم آره واسه خودت دوباره میگی خودت ؟؟؟ آخرش گفتم آره مامان واسه شماست خودت واسه آرمانه خوشحال شدی و خیالت راحت شد که واسه آرمانه نه شخص دیگه ای 

این شوما خطری واست نداره نیشخند

- همش در حال تلفن زدن به بابا هستی دیگه این روزا وقتی بابا به خونه زنگ میزنه تا با من صحبت کنه شما مجال نمیدی خودت برمیداری و صحبت میکنی آخرش هم بای بای میکنی و قطع میکنی بعد میگی مامان قط شد مشغول تلفن

- تا یه صدایی چیزی میاد یا یکی از یه اتاق دیگه میاد بیرون زودی قایم میشی میگی آمان نیست و خودت قایم باشک بازی میکنی قلب

- وقتی کسی از در وارد میشه زودی میری جلوش و میگی سلام و بعد باهاش دست میدی قلب

- برف میومد تا چشمت به پنجره افتاد گفتی بارونه بغل

- یه روز صبحونه واست فرنی درست کردم آوردم میگم آرمان بخور میگی این نیست غذا .... فرنی نیست غذا بعد بهت نون و کره و عسل دادم بازم میگی این نیست غذا ..... وقتی املت درست کردم گفتی غذا از خود راضی

قربونت برم که از الان تعیین میکنی چی بخوری چی نخوری از غذا ها فرنی و سوپ و برنج رو خوب میشناسی و به اسم میگی 

- همون جوری که قبلا گفتن کلا تو حرکات و تقلید حرکت خیلی ماهری این که بازم مثل همیشه مربی ورزش من و بابا میشی که بماند  تو یکی از سی دی های بیبی انیشتنت واسه کودکان ناشنوا ست کلمات رو واسه ناشنوا ها نمایشی اجرا میکنن شما هم دقیقا مثل خودشون تکرار میکنی خجالت

-  به کتاب میگی کبا 

تا بیدار میشی یا یه چند لحظه ای پیشت نیستم میای و میگی مامان تجایی  ( مامان کجایی ) بغل

- تلفن رو بر میداری تند تند سرتو تکون میدی و مثل ایلامی ها میگی آ آ آ ابرو اینو فکر کنم از مهد یاد گرفتی یا ازت یه چیزی میپرسم مثل مردم ایلام میگی  آ آ خنثی

- بعضی وقتا میای تو آشپزخونه مثلا دارم سبزی پاک میکنم تو میگی به به مامان میگه آرمان اینا خوردنی نیست تو هم میزاریش میگی خوردنی نیست امشب هم بادوم داشتم میشکستم تا اومدی یکی گذاشتی تو دهنت نتونستی گاز بگیریش سریع گفتی خودنی نیست ماچ

- به فارسی تا بیست یکی در میون با کمک میشمری و انگلیسی با کمک تا 10  میشمری خیلی قشنگ میشمری به وان میگی آن به سون 7 میگی سبن ماچ

- مسواک زدنت خیلی با حاله اولش که همش میگی مامان همی دنون ( خمیر دندون ) تا واست بزنم بعد بهت میگم آرمان همین یه دفعه میزنم ها  ... بعد از چند ثانیه دوباره برمیگردی و میگی مامان تعو شد دوواره  ( تموم شد دوباره  ) دوباره  واست میزنم  یعنی تو یه دقیقه یه قوطی خمیر دندون تموم میکنی گریه

اینجا هم داری ماشین بازی میکنی من نمیدونم چرا هیچ وقت رو زمین بازی نمیکنی همش باید رو مبل و در و دیوار ماشین بازی کنی متفکر

- داشتی از کنار بابا رد میشدی با ماشینت که یه دفعه از رو پای بابا رد شدی گفتی بابا ببدشید  ( بابا ببخشید ) حالا گاهی یه چیزی رو به زور میخوای از سر و کولمون بالا میری و میگی ببدشید گی تد  ( ببخشید گیر کرد ) نگران

تازگی ها به قطار نمودن هر چیزی بسیار علاقه مند شدی از جمله عنتورول ( کنترل ) ماشین های اسباب بازی و لگو و ... 

چند روز پیش برده بودمت بیرون شما یه ایستگاه اتوبوس دیدی کشتی منو تا ببرمت تو ایستگاه بشینی منتظر اتوبوس من نمیدونم تو از کجا فهمیدی اونجا ایستگاه اتوبوسه آخه من تا حالا تو این شهر سوار اتوبوست نکردم خلاصه که خوشبختانه بعد از ده دقیقه اتوبوسی نیومد و شما به تاکسی رضایت دادی ابله

- اما یه اخلاق بد که پیدا کردی وقتی میریم بیرون با جیغ و داد و گریه میای خونه هر چند بهتره بگم به زور میاریمت نه اینکه شما بیای یعنی از بیرون بردنت پشیمونمون میکنی و گرنه الان یه کوچولو هوا بهتره میشه روزا رفت پارک ولی راستش رو بخوای اینقدر از برگشت به خونه میترسم که ریسک نمیکنم ببرمت بیرون البته شرمندم ها گل پسرم ناراحت

این عکس پایینی هم جای بازی های شماست که توقع داری من و بابای با این قد و هیکل توش جا بسیم و مثل شما دالی بازی کنیم یول

مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نی نی شیطون
2 اسفند 92 11:20
سلام عالی بود به وبلاگ کوچیک من هم سری بزنید ▒)(▒)_______███☼███____(▒)(▒) (▒)(█)(▒)__ ███_☼██████ _(▒)(▒)___██____████████ _________██____███▒▒▄▒▒.... __________██____█▒▒▒▒▒▒... ___________██____ █▒▒▒♥___(▒)(▒) ____________██_____▒▒____(▒)(█)(▒) __________ __██____▒▒______(▒(▒) _____________██__▓▓▒▓_______█ ________██__██ ▓▓▓▒▒▒▓____█ _(▒)(▒)___███_ ▓▓_▓▓▓▓▓___█ (▒)(█)(▒)______▓▓__▓▓▓▓▓___█ _(▒)(▒)_____ _▓▓__▓▓▓▓▓___█___█ ___________ ▓▓___▓▓▓▓_▓___█_█ __________ ▓▓___▓▓▓▓__▓▓__█ _________ ▓▓___███☼█__▓▓__█ ___♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥ __▓▓_█ ___ ♥▒♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒♥__▒▒▒ ____ ♥▒♥▒▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒____█ ______ ♥▒▒♥▒♥▒♥▒♥▒♥▒▒♥▒♥__█ ________♥▒▒♥▒▒♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒♥ ___________♥▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒ _______________▓▓_▓▓ _(▒)(▒)_________▓▓_▓▓ (▒)(█)(▒)_______▓▓_▓▓ _(▒)(▒)_________▓▓_▓▓ _______________▓▓_▓▓ _______________▓▓▓▓ _______________▓▓▓ ______█████████ ________██____██ ______█☼█____██ ______█_______██ ______________█☼█
مامان شهناز
3 اسفند 92 0:01
سلام عزیزم شیرین زبونم جه عسلی شدی نفس مامان الهی دورت بگردم کاش الان اینجابودی چندتا بوس از اون لپات میگرفتم تا کمی خستگی ازتنم دربرهانشالله بزودی مبینیمت ودوباره خونمون پرازشادی وخنده میشه فدات بشم هروقت اومدی اینجا خودم میبرمت بیرون اینجا همیشه چراغاش روشنهمی بوسمت وبه خدامیسپارمتان
مامان آرمان
پاسخ
فدای مامان شهناز جونم برم من آخه مامانی اگه من اونجا باشم که پشت سر کارگرا حسابی واست میترکونم اینجا که هوا شاموشه ببینیم مشهد چطوره
مامان ماهیار
3 اسفند 92 1:08
22 ماهگیت مبارا آرمان خان شیطون بلا با اون کارات
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم عزیزم بوس واسه ماهیار جونم
مرضیه
7 اسفند 92 14:43
سلام ماشالا خدا حفظش کنه خیلی کارایی که انجام میده و حرفایی که میزنه مثل کوروش خوبه میزاره ازش عکس بگیرید کوروش تا دوربین دستم میبینه میگه عکس منه اگرم بهش ندم جیغ بنفش همیشه شاد باشید به ماهم سر بزن
مامان آرمان
پاسخ
سلام عزیزم متاسفانه آرمانی هم نمیزاره عکس بگیریم اینا گلچینی از 100 تا 200 تا عکسه که وقتی حواسش نباشه یا چیز دیگه ای دستش باشه گرفتیم
خاله سارا و دوستت آرمان
11 اسفند 92 11:53
سلام زری جون نمیدونی این سه تا عدد کوچولو تا بیاد مارو کچل کرد مگه میومد. آرمان ما هم عاشق قطار کردن وسایلشه بوووووووووووووووووووووووووووس
مامان آرمان
پاسخ
از دست این اعداد مزاحم که دستم رو به زحمت انداخت من موندم این همه شباهت بین این دو تا آرمانی خیلی جالبه به خدا