21 ماهگی نفسم
- با سلام به همه دوستان عزیز و نازنینم
- این ماه خدا رو شکر آرمانی مامان خیلی پیشرفت های چشمگیری داشته خیلی راحت حرف میزنه جمله میسازه و مفهومش رو بهمون میرسونه و یه عالمه کلمه جدید یاد گرفته و همش در حال صحبت کردنه خیلی شیرین میشه مخصوصا وقتی میخواد صحبت کنه دستاشو هی تکون میده اون وقت دیگه واقعا خیلی با نمک و خوردنی میشه
- اما یه نگرانی جدید در مورد آرمانی پیدا کردم اونم به خاطر اینه که همش در حال دیدن تلویزیون و سی دی هست حتی گاهی اوقات دیدن سی دی های بیبی انیشتنش رو به توپ بازی ترجیح میده راستش درسته که اون وقتی که سی دی میبینه خیلی آرومه اما من همش نگرانشم که تو این سن براش زود نباشه و دوست دارم بیشتر بازی کنه تا سی دی ببینه واسه همین هم تو این ماه که تعطیلی هام بیشتر بود با اینکه خونه بودم اما خیلی روزا میبردمش مهد تا با بچه های مهد بازی کنه هر وقت میبرمش مهد گل از گلش میشکفه و از این که تو مهد با بچه ها بازی میکنه خیلی خوشحاله
- از برنامه های مورد علاقه تلویزونی اول از همه تبلیغات مخصوصا تن تاک و باز هم آرم های شبکه های مختلف بسیار علاقه نشون میده به عمو پورنگ هم به شدت علاقه مند شدی البته بیشتر به شعر هاش امروز داشتی عمو پورنگ میدیدی بابا کانال رو عوض کرد سریع بغض کردی گفتی آپرین (آفرین ) نه که عمو پورنگ تو حرف هاش میگه آفرین شما هم به عمو پورنگ میگی آفرین
-تازگی ها به انواع روش های مختلف میخوای بگی دستات کثیفه تا راهی برای رفتن به جلوی ظرفشویی و بازی کردن پیدا کنی دستات رو هی نشون میدی میگی کَبیثه ( کثیفه ) قربونت برم که اینقدر به تمیزیت اهمیت میدی البته 90 درصد اوقات دستات کثیف نیست مشکل جای دیگه است
تا یه چیزی رو شلوارت میریزه سریع میگی شبار کثیف خودت میری یه شلوار تمیز از کشو میاری میگی شبار تمیز عَبَض یعنی شلوارمو عوض کن
- از پر کاربرد ترین کلماتت اینه که گی تَد ( گیر کرد)
- نصف بیشتر حیوونات رو میشناسی هم به انگلیسی و هم به فارسی اونایی که فارسیش راحت تره فارسیش رو میگی و اونایی که انگلیسیش راحت تره انگلیسیش رو میگی مثلا یاک yak( گاو میش ) همچین پسر تنبلی داریم ما
تک تک = اردک پانا عَمِز = پاندا قرمز تیساح = تمساح کاسه = ماست ( فکر میکنی اسم کاسه ماسته ) بوشالو = بوفالو
- تا یه کار جدید انجام میدی که به نظر خودتن جالبه زود میگی مامان عَشک یعنی مامان عکس بگیر چند روز پیش همه ماشین هات رو یه جور خاصی کنار هم چیده بودی شبیه قطار خیلی ذوق میزدی میگفتی مامان عشک خودت هم کنارش ژست گرفتی تا عکس بگیرم
- الان دیگه دقیقا مفهوم بالا و پایین و زیر و زمین رو میفهمی وقتی تو آشپزخونه دارم ایستاده کار میکنم میای کنارم و میگی مامان بیشی ژَمین ( بشین زمین ) تا بتونی راحت تر خراب کاری کنی تند تند پیاز ها رو بر میداری میگی تنه تنه ( تنده تنده )
- مفهوم سنگینی و سبکی و همچنین سردی و داغی رو هم خیلی خوب میفهمی
- وقتی یه بچه کوچیکی ناراحته یا گریه میکنه خیلی تو فکرش میری تا چند روز همش داری تعریف میکنی که مثلا عزی گییه کرد ( غزل گریه کرد ) آیسا گییه کرد ( آیسا گریه کرد ) خلاصه قربون پسر با محبت و حساسم بشم که این طور چیزا خیلی فکرت رو مشغول میکنه
- وقتی تلویزیون میبینی خودت میگی عبق عبق چیش ( عقب عقب ) یعنی باید بری عقب تلویزیون ببینی وگرنه چشمت اذیت میشه
- متاسفانه خودت به صورت خود جوش دست به کار شدی و خودت رو از شیر خشک گرفتی دقیقا از وقتی مریض شدی دیگه به هیچ عنوان شیر خشک نمیخوری نه تو شیشه نه تو لیوان و نه هیچ جور دیگه ای مگه این که بریزمش تو فرنی که اون موقع هم بازم با اکراه میخوری
- خیلی به مامان شدیدا وابسته شدی جوری که حتی به تنهایی با بابا بیرون نمیری منم هر جوری هست باید بیام
- از بازی های مورد علاقه ات اینه که بدویی و بگی بدو دو و من و بابا هم همراهت بدوییم و این که یه عالمه شکلک های عجیب و غریب در بیاری و من و بابا هم دقیقا همون کار ها رو ادامه بدیم بابا میگه شما مربی خوبی تو بدن سازی و پانتومیم میشی البته بگم که خیلی هاش خیلی سخته از عهده من و بابا بر نمیاد آخه بدن شما خیلی انعطاف داره ولی ما نمیتونیم خلاصه که یه جورایی مَچَل شما هستیم
- خیلی با دقت به صدا های اطرافت گوش میدی تا یه صدا میشنوی سریع میگی چیه چیه یا کیه کیه وقتی من بپرسم چیه شما میگی بالا صیدا آرتین یعنی از بالا صدای آرتین میاد
- تازگی ها داری به بعضی تشابهات تو کلمات علاقه مند میشی مثل جیپ و جیب
- چند روز پیش داشتم مثل همیشه عکس های خونوادگی بهت نشون میدادم و یکی یکی معرفی میکردم تا هر وقت فامیل رو دیدی غریبی نکنی امیر علی رو تا دیدی گفتی عَل علی خیلی تعجب کردم آخه هیچ وقت به اسم صدا نمیکردی
- تو رنگ ها آبی رو تقریبا میشناسی البته به سبز هم میگی آبی خیلی وقتا
- وقتی میگم یه توپ دارم میگی آبیه جای همه خالی هارو با آبیه پر میکنی
- این سری سعی کردم که چیزی رو از قلم نندازم امیدوارم که همه چیزا رو نوشته باشم عزیزکم یه کم پستش طولانی شد ولی تا جایی که تونستم همش رو واست نوشتم اینم از عکس ها
- راستی شاید از پست های بعدی رمز واسه پست ها بزارم به دلایلی البته شایدم نزارم نمیدونم دارم روش فکر میکنم
اینم از هنر نمایی های مامانت وقتی آیسا جونم و سامیار کوچولو مهمون خونمون بودن نوش جون
- مثل همیشه دوستون دارم و به خدا میسپارمتون