آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

سه سال گذشت

1392/9/18 17:14
نویسنده : مامان آرمان
1,522 بازدید
اشتراک گذاری

- سه سال گذشت 

هیچ جمله ای ندارم بگم تا از غم نبودنت کم کنه و هیچ چیز به اندازه این جمله واقعیت نداره که دیگه پیشمون نیستی و دیگه بابا ندارم  پس هر چی بنویسم واسه تسلی دادن خاطر م هست ، که قابل تسلی دادن هم  نیست .

هنوزم بهت زده ام که اینقدر زود و بی مقدمه رفتی ....

بابا

روحش شاد و یادش گرامی 

لطفا واسش فاتحه بخونین ممنونم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله ملی
13 آذر 92 11:56
سلام آبجی مهربونم......... ممنون که این پست گذاشتی..........هرشب وقتی به عکس بابانگاه میکنم ازش میپرسم چرا اینقدر زود و ناگهانی رفت....... خیلی دلم براش تنگ شده....گاهی وقتا دوست دارم مثل بچه ها بهونه نبودنشو بگیرم ...دلم برای همه کارهاش که فقط عشق و مهربونی بود تنگ شده.....واسه یه بابای عاشق...
مامان آرمان
پاسخ
ملی جونم فقط تو و مهدیه و محمد و مامان میدونین که چقدر غمگینم چقدر هر روز به یادش هستم و چقدر از نوشتن این پست متنفر بودم کاش به جای این پست از کارایی که ارمانی در کنار بابا بزرگش میکرد مینوشتم از این فصل خزون که خزون بابا توش بود متنفرم از این که دیگه بابا پیشمون نیست عصبانیم نمیدونم ... کاش حداقل میتونستم ازش خداحافظی کنم اما میدونم که واسه تو خیلی سخت تر بوده اون لحظه آخر تنها بودی پیش بابا خیلی سخته خدا کنه بابا ازمون راضی باشه شاید اگه یه بابای نامهربون داشتیم اینقدر رفتنش واسمون سخت نبود اما بابایی که ما داشتیم این همه وجودش سرشار از عشق بود .. روحش شاد
مینا مامان آرمانی
13 آذر 92 18:22
روحش شاد.... خدا همه رفتگان رو بیامرزد
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم از لطفتون
مادر جون آبتین وآروین
13 آذر 92 22:30
خدایش بیامرزد .روحش شاد...........
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم از لطفتون
مامان هیمن
14 آذر 92 15:29
سلام عزیزم ا خدا رحمتش کنه .منم پدرم تازه فوت شده فقط میتونم بگم خدا بهتون صبر بده .صبری به بزرگی خودش .خدا خودش میدونه با هر خط از نوشته هات اشک ریختم و با دیدن وبلاگتون به یاد پدرم افتادم اومده بودین به وبلاگمون سر زده بودین ممنون از لطفتون هیچ واژه نمیتونه تسکین قلب شکستون رو بده .همدردیم و همدردیم رو بپذیر . دوس داشتین بازم بهمون سر بزنین.منتظرتون هستیم
مامان آرمان
پاسخ
ممنون عزیزم خدا رحمتشون کنه
سمانه مامان آرشیدا
15 آذر 92 2:26
آخی دلم گرفت و اشکم درومد. خدا رحمتشون کنه. چه حیف که آرمان از نعمت داشتن پدر بزرگ به این مهربونی محروم شده. براشون فاتحه خوندم.
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف کردی
فريده
17 آذر 92 10:09
خدا رحمتشون كنه عزيزم، راست ميگي خيلي خيلي ناگهاني بود ، يادش به خير چه خاطرات خوبي با شما و خانواده مهربونتون با هم داشتيم، ايشالله خدا سايه مادرتون رو ١٢٠ سال رو سرتون نگه داره ماماني
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم فریده جونم روزای خیلی بدی بود انشالله که همیشه سایه مامان و بابات رو سر تو و آویسا جونم باشه لطف داری عزیزم
خاله سارا مامان آرمان
18 آذر 92 14:55
روحشون شاد و قرین رحمت حق واقعا سخته خیلی فقط موقعی آدم میتونه درک کنه که خودش به این غم دچار باشه بازم تسلیت میگم عزیزم
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا پدر شما رو هم بیامرزه
مامان یاسمین زهرا
21 آذر 92 0:55
برای شادی روحشون فاتحه خوندم خدا به شما صبر بده
مامان آرمان
پاسخ
ممنونم عزیزم
دایی
25 آذر 92 18:06
دنیای بدیه . هرکی و هر چیزی رو که دوس داری ازت میگیره و اسمشو میزارن امتحان ، ولی چاره چیه . سخته . هر روزش سخت میگذره . هر وقتی که باید باشه و نیست . هر خاطره خوبی که باید ساخته بشه و نمیشه . ولی دنیا همینه . سایه تو و عباس بالای سر آرمان باشه . خدا بیامرزه بابا رو جاش خیلی خالیه
مامان آرمان
پاسخ
آره خیلی دنیای بدیه ... هیچ کاری نمیشه کرد جز تحمل انشالله که سایه تو بالا سرمون باشه داداشم
مامی آیسا(خاله لیلا)
29 آذر 92 12:30
سلام دوست خوبم.عزیزم خیلی دلم گرفت راست میگی سخته و ایشالا خدا مامان شهناز رو واستون هزار ساله بکنه و سایش رو سرتون خدا روح بابای خوبت رو غرق شادی بکنه ...دوستت دارم زری جونم غصه نخوری من میمیرم ها من که اینجا فقط تو رو دارم عزیزم فدای دل قشنگ و صافنت سلام عزیزم ممنونم تو همیشه به من لطف داری انشالله که همیشه سایه مامان و بابا رو سرت باشه عزیزم قربونت برم دوست خوبم منم فقط تو رو دارم
مامان متین
1 دی 92 18:25
روحشون شاد ایشالا خوب و خوش باشی با حضور گل پسرنازت ب ما هم سربزن
مامان دیانا
8 دی 92 0:25
زهرای عزیزم میدونم که خیلی دیر اومدم تا جواب این پست رو برات بذارم میدونم که توی دوستیمون همیشه کم گذاشتم و هیچ جایی نتونستم باهات همدردی کنم.وقتی این عکسو میبینم حس نمیکنم که عمو نیست انگار حضور داره پررنگتر از همیشه و مطمئنم ما قادر به درک بودنش نیستیم روحش قرین شادی و رحمت عزیزم.
مامان آرمان
پاسخ
این چه حرفیه حمیده جونم همیشه این من بودم که تو دوستی با تو برد کردم و ازت کلی چیز یاد گرفتم و تو یار همیشگی بودی و من... به هر حال لطف داری عزیزم امیدوارم سایه پدر و مادر مهربونت همیشه بالای سرت باشه و همچمین ستیه تو و همسرت بالا سر نانا جونم باشه