♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

اینجا پسملم لباس تابستونی پوشیده  خوابش هم گرفته ههههههه ...

مبارکت باشه پسملم بالاخره روز نهم بند نافتون هم افتاد بعدش مامان شهناز شما برد حموم. بمیرم که توی هشتمین روز تولدتون بابایی مجبور شد بره ایلام سر کار منو شما هم موندیم مشهد خونه مامان شهناز که شما یه کوچولو از آب و گل در بیای بعد با هم بریم  خونه خودمون اتاق پسمل گلم رو بچینم آخه اون موقع که مامانی اومد مشهد تا شما به دنیا بیای هنوز تخت و کمدتون حاضر نشده بود . ...

...

اینجا آقا ارمان رفته مرکز بهداشت کلی پسملمون خسته شده . آخه چقدر از پسملمون کار میکشن  درسته مردی شده واسه خودش ولی اینقدر که نباید اذیتمون کنین هههههههههه ...

...

...

...

...

روز 3 اردیبهشت سال 91 بود که با همه روزای زندگی مامان و بابا کلی فرق داشت . البته خانم دکتر اول رو ز 2 اردیبهشت وقت داده بودن ولی بعدش زنگ زدن گفتن اشتباه شده و 3 اردیبهشت شما به دنیا میای .اولش مامانی کلی ناراحت شد آخه هم شما یه روز دیر تر میومدی تو بغل مامانی هم اینکه مامانی فکر کرد روز دوم میشه روز معمار دوست داشت شما هم مثل مامانی معمار باشی و همیشه مهندسی کنی هههههههههه بعد یه دفعه خاله حمیده زنگ زد گفت آقا آرمان حواسش از شما جمع تره آخه روز معمار 3 اردیبهشت بود مامانی اشتباه کرده بود . قربون پسمل باهوشم برم که از تو دل مامانیش از همه جا خبر داره ههههه  خلاصه روز یکشنبه مامانی رفت بیمارستان بنت الهدی مشهد و ساعت 11.45 دقیقه صبح...