یازده ماهه من ...
- با سلام به همه عزیزانم. این چند وقت حدود بیست روز یا بیشتر میشه که به خاطر نداشتن اینترنت نتونستم بیام و ...
- گلک مامان روز 12 فروردین مصادف با تولد دایی جون البته یه روز جلوتر ما عازم خونه و کاشانه خودمون شدیم امسال عید خیلی خوبی رو در کنار خاله ها و دایی جون و مامان شهناز گل داشتیم بهتر از همه اینکه بابا جون هم در کنار ما بودن اما متاسفانه روز آخر حال مامان بزرگ بد شد و به بیمارستان رفتن و ما خیلی ناراحت شدیم البته خدا رو شکر امروز بعد از حدود بیست روز از بیمارستان مرخص شدن . روز آخر با دایی جون قرار بود بریم و کلی تو شهر عکس بگیریم آخه خیلی همه جا قشنگ شده بود که متاسفانه به بیمارستان رفتن مامان بزرگ نتونستیم بریم .
- قبل از برگشتن به ایلام رفتیم ملایر تا روز سیزده به در رو کنار عمه جون باشیم خیلی خوش گذشت رفتیم باغ عمه فاطمه و به شما کلی خوش گذشت البته باران کوچولو هم بودن که گهگاهی یه حالی از شما میپرسیدن اما در کل خوش گذشت و شما عمه جون کلی بازی کردین .
- مهمترین رخداد این ماه شما این بود که روز 24 فروردین هفتمین مروارید کوچولوی شما هم جوونه زد البته متاسفانه مثل سری های قبل شما بی اشتها و کم غذا شدین و کلی درد داشتی تا اما خدا رو شکر الان بهتری منتها همچنان بی اشتها هستی .
- و اما از کارهایی که تو این ماه یاد گرفتین بگم علاوه بر شیرین زبونی هایی که قبلا میکردین همچنان به کلمه عفت ( با فتحه خونده شود ) یعنی رفت خیلی علاقه مند هستی .
- تابلوی عروسی منو بابا جونو نشون میدی و میگی ماما .... بابا ... و کلی ذوق میکنی عکس بابا رضا رو نشون میدی و میگی بابا ...
- . توی راه رفتن اینقدر خوب مهارت پیدا کردی که گاهی با خودم میگم امروز فرداست که بدو بدو کنی پسرم . به همه جا سرک میکشی و دیگه هیچ جایی تو خونه نیست که شما بهش سر نزنی فدات شم
- توی رقص و به قولی نی نای نای حسابی ماهر شدی علاوه بر اینکه دست هاتو تکون میدی پاهاتو و حتی شونه هات رو هم تکون میدی فدات شم حسابی قرتی شدی
- .دیگه از دست شما ماشین لباسشویی و گاز در امان نیستند تا جایی که بابا جون مجبور شدن رو دکمه پاور لباسشویی روزنامه بچسبونن تا شما نبینیش . همچنان به خوردن باطری علاقه مندی و وقتی واست اسباب بازی هایی میارم که با باطری کار میکنه اول دنبال باطری هاش میگردی که بزاری تو دهنت در کل به باطریش بیشتر از خود اسباب بازی علاقه مندی ...
- وقتی از یه کنالی تو تی وی خوشت نمیاد میای و کنترل رو بهم میدی به تی وی اشاره میکنی یعنی کنانال نی نای نای بیار الهی دورت بگردم آخه مرد که نباید اینقده قرتی باشه پسر ....
- عاشق کلید و پریز هستی هر وقت میخوام جارو برقی بکشم باید صد دفعه سیمشو بزنم به برق شما درش بیاری دوباره از اول کارمونه دیگه فلش و USB , کلا این طور چیزا میدونی که باید چطوری وصل بشه و خدا نکنه فلش رو کامپیوتر باشه به هر عنوان شده درش میاری و دوباره میخوای وصلش کنی
- به محض اینکه در ورودی خونه باز میشه به سرعت برق و باد از پله ها بالا میری و تو یه چشم به هم زدن طبقه بالا هستی ... اما متاسفانه از کفش اصلا خوشت نمیاد و همین مساله باعث میشه بیرون با کالسکه بریم و نتونی بیرون از خونه راه بری البته هنوز خیلی واسه شما زوده قند و عسلم ....
- بهت میگم آرمان چشمات کوش با دست نشون میدی بعد خودت ذوق میکنی و واسه خودت دست میزنی همین طور گوشهات هم نشون میدی و واسه خودت دست میزنی .
- وقتی یه ماشین اسباب بازی میبینی با خودت رو زمین راه میبریش و صدا در میاری فک کنم اینو خاله جون تو مهد یادت داده چون بعد از اینکه رفتی مهد اینکار رو میکنی ..
- هر وقت چیزی از دستت میافته یا زمین میخوری خیلی قشنگ میگی اک هی
- خلاصه که مامان جون این ماه خیلی پیشرفت داشتی ولی من همشو یادم نیست یکی یکی یادم میاد بعدا واست مینویسم ...
- بهترین اتفاق این ماه اومدن عمه مریم جون به خونمون بوده الان ایشون 3 روزه که خونمون هستن و شما باهاشون کلی بازی میکنی و کلی کیف میکنی عمه مریم جون هم شما رو خیلی دوست دارن و همش تو بغلشون از این ور به اون ور میچرخی امیدوارم عمه جون زیاد پیشمون بمونن تا به شما کلی خوش بگذره
- گلک مامان تولدتون نزدیکه اما به دلیل پاره ای از مسائل مجبوریم به یه مهمونی خونوادگی کوچولو بسنده کنیم امیدوارم از دست مامانی ناراحت نشی قول میدم در اولین فرصت واستون تولد بهتری بگیرم البته بابا جون قول داده یه کادوی خوشگل واستون بگیره امیدوارم منو ببخشی گلکم ... خیلی دوست دارم عزیزم ...
و حالا اینم از عکس ها...
آهان این دخمل خانوم تپل مپل رو چطور میشه خندوند ؟؟؟
آهان مثل اینکه باهام رفیق شدیم ... چاکریم غزل خانوم
این هم از ماست خوردن آرمان شکرم بیشتر لباساش ماست خوردن تا خودش
و وقتی از ماست خوری فارغ میشم ...
آقا خوش تیپ من کیه ؟؟
آرمان و بابا جون روز سیزده به در خونه باغ عمه فاطمه جون ...
این هم باران خانوم که قبلا گفته بودم احوال پرس ما زیاد بودن ... ببینم حالا که بغل بابام هستم بازم حالمو میپرسی یا نه ؟
گلکم همین که دوربین میبینه خودشو شکل موش در میاره ... به قول خاله مهدیه سوپر مدل من !!
منو این همه خوشبختی محاله آخه منو گذاشتین کنار این همه تی وی ولی حیف که جلوش شیشه داره نمیتونم بهشون دست بزنم ...
دست خاله های هنرمند درد نکنه که یه عالمه از شما عکس های خوشگل خوشگل گرفتن ....
- عمه جون شما رو میزارن تو کارتن قند و و شما رو رو زمین میکشن شما هم کلی کیف میکنین ..
آخه گلم تو خودت قند و نباتی تو کارتن قند چه کار میکنی .... البته نه از نوع بوکانش
و مثل همیشه دوستون دارم و از راه دور میبوسمتون ...