9 ماهگی مبارک
- سلام به همه دوستان گلم . 3 بهمن ماه شما 9 ماهه شدی و من کلی شرمندم که وبلاگتو دیر آپ میکنم آخه مامانی شما خیلی شیطوووووون شدی و کلی کار بامزه تو این ماه یاد گرفتی یه دفعه تمام استعداد هات شکوفا شد و تبدیل شدی به یه آرمان گلی شیطون بلا الهی من قربونت برم که شیطونی هات هم با نمکه فدات شم .
- تو این ماهی که گذشت شما از سینه خیز پیشرفت کردی و خیلی قشنگ و با مهارت خیلی زیادی چهار دست و پا میری بعضی وقتا که ذوق میکنی اینقدر تند تند میری که نگرانت میشم یه وقت زمین نخوری و دیگه اینکه الان خیلی با مهارت دستت رو به جایی بند میکنی و بلند میشی مخصوصا اگه مبل باشه دستت رو میگیری و بلند میشی و همین جوری حتی چند قدم هم راه میری . نفس مامان دیگه بگم که چه جوری میز تلویزیون رو میگیری و بلند میشی کار خیلی خطرناکی میکنی من همش میترسم خدای نکرده شما بیفتی جالبه که هر وقت میری سمت تلویزیون برمیگردی یه نیگاه به من میکنی و منتظری من بیام و دعوا کنمت خلاصه که هر وقت میخوای کارای خطرناک کنی خودت میدونی زیر چشمی یه نیگاه میندازی و سریع و فرز خودتو به مقصودت میرسونی
- عاشق قایم باشک بازی هستی باید یه جا قایم بشم و شما منو پیدا کنی اون وقت کلی ذوق میزنی و عاشق این بازی هستی که یکی بیاد دنبالت بگه بگیرمش شما هم تند تند چهار دست و پا بری و دوباره از اول ولی نمیدونم پرا هر چی به آخر شب نزدیک میشیم شما بیشتر دلتون بازی میخواد
تازگی ها خوابتون هم خیلی کم شده مگه میخوابی تا کلی از سر و کول من و بابا عباس بالا نری خوابت نمیبره
- یه کار خیلی با نمک یاد گرفتی که هر وقت میخوای بغلت کنن چشماتو ریز میکنی و لبخند بزرگ تحویلش میدی خودتو یه جورایی شبیه موش میکنی فدات شم اینقدر این کار رو با نمک انجام میدی که خاله الهامت میگفت تموم مربی های مهدت عاشق این کارت شدن ....
- امشب دستاتو به هم میزدی و میگفتی ده ده ده ده البته من فکر میکنم اتفاقی بود ولی شاید هم دست دسی میکردی قربونت برم مامان جونم ....
- یکی از بازی هایی که میکنی اینه که با تلاش به مبل میرسی خودتو میکشی بالا یه چیزی هر چیزی که دم دستت باشه از رو مبل میندازی زمین بعد با زحمت فراووووووون بر میداریش دوباره میندازی زمین و این کار رو اینقدر تکرار میکنی که پدر اون چیزی که دستت بوده رو در میاری که معمولا هم گوشی تلفنه یا موبایل من بیچاره آخه من موندم تو این حرکتت قلقلی مامان .
- یه بازی دیگه هم اینه که معمولا گوشی تلفن رو از قصد میندازی زیر مبل بعد با زحمت برمیداریش دوباره روز از نو و روزی از نو... این کارات خیلی خوشمزه است مامان جونم خخخخخخخخ
- به حموم خیلی علاقه داری هر وقت بابا عباس میخواد بره بیرون من شما رو میبرم تو حموم شما اینقدر ذوق میکنی که یادت میره بابا جون از خونه رفته بیرون
- راستی تو این ماه بابا عباس واسه اولین بار شما رو تنهایی برد حموم هم شما و هم بابا عباس هر دوتون کلی کیف کردین پدر و پسر ....
- متاسفانه غذا خوردنت خیلی خوب نیست یه روز خوب یه روز بد اما من امیدوارم که بهتر بشه ...
- دیگه الان یادم نمیاد چه کارایی جدیدا یاد گرفتی بعدا دوباره میام واست مینویسم ...
این ماه مامان تنبل واستون کیک نپخت ولی مهمون آیسا گلی بودیم که چند تا از عکس هاش رو واست میزارم .
این هم یه عکس عشقولانه از آرمان جونم و آیسا قلقلی خاله الهی من فدای اون چشم های نانازت و لپای خوجلت بشم خاله جونم ... جووووووووونم گیره سر آیسا قرتی خانوم .
این دو تا نفس من هستن
شیشه شیر منو ول کن خخخخخ
معرفی میکن فسقلی ها از سمت چپ غزل خانوم که دقیقا 6 ماه از بزرگ تر از آرمان هست و بعدی هم که آیسا نفس خاله بعدش هم که شادی خانوم خوشگل خاله و آخری هم که معرف حضورتون هستند آقا آرمان عسل مامان
اینم یه عکس از شیطنت آرمان خونه خاله لیلا جون
و یه عکس اختصاصی با غزل خانوم
ایشون هم آقا ماهان گل پسر خاله معصومه جونم هستند
اینم از رسم مهمون نوازی جناب آرمان خان .....
آرمان : آیسا جونم بیدار شو ببین واست مهمون اومده . با زبون خوش بیدار میشی یا بیام موهاتو بکشم
حالا که بیدار نمیشی منم میرمو کشوت رو به هم میریزم لباسات هم میپوشم
اینم یه عکس اختصاصی از لباس های آیسا گلی واسه مامان شهناز جونم البته همه این وبلاگ مخصوص مامان شهنازه
برم دنبال کار خودم ....
عاشق این مدلی خوابیدنتم مامانی
- و مثل همیشه دوستون دارم و به خدای بزرگ میسپارمتون .....