این روزهای من و آرمان
- سلام به همه دوستان از تاخیر پیش آمده عذر میخوام آخه این چند روز آرمان خان خیلی شیطون شده و دیگه مثل سابق هم نمیگذاره ازش عکس بگیرم تا دوربین میبینه خودشو هر جوری شده میخواد به دوربین برسونه وکارم خیلی سخت شده
- آرمان جونم خیلی شیطون شده و از دیشب یعنی تاریخ 23 آذر 91 یاد گرفته که سینه خیز میره البته خیلی وقته که خودش رو بالا نگه میداره ولی دیشب واسه اولین بار متوجه شدیم خودش رو میکشه جلو البته بابا عباسش این نکته رو گرفت .
- وقتی در ورودی باز میشه میخواد خودش رو به هر عنوان و صورتی که شده از خونه بندازه بیرون خدا نکنه من یا بابا عباسش لباس بیرونی بپوشیم اون وقت سریع دستاشو میگیره بالا و شروع به آواز خوندن میکنه یعنی بعله منم ددر میخوام.
- چند وقتیه که خیلی تو بب بب بب بب بب گفتن و ما ما ما ما گفتن مهارت پیدا کردی و خیلی قشنگ و بی وقفه میگی د د د د د د د د د و این کارتو خیلی دوست داری . عاشق دیدن آگهی های تلویزیونی هستی هر جای خونه که باشی تا صدای اول تبلیغات به گوشت میرسه سریع صورتتو برمیگردونی سمت تلویزیون ... خیلی شیطون شدی مامانی ... وقتی کنترل تلویزیون رو تو دستم میبینی سریع به تلویزیون نگاه میکنی یعنی رابطه بین تلویزیون و کنترل رو خیلی خوب درک میکنی الهی من فدات بشم که اینقده با هوشی پسرم ...
- عاشق در کمد و کشو و هر جا که دستگیره هست هستی خودتو با هزار زور و زحمت به دستگیره میرسونی و با تموم قوا شروع به باز کردن کشو یا در کمد میکنی وقتی که بازش کردی سرتو میکنی توش و هر چی که قابل برداشتن باشه رو برمیداری و با سرعت میزاری تو دهنت
- به چیزایی هم که آویزون شده باشه خیلی علاقه مندی مثلا اگه حوله آویزون باشه اول کلی ذوق میزنی واسش بعدش هم اینقدر میکشی تا موفق میشی بندازیش زمین . مثلا دیشب که ساعت 1.30 بعد از نصفه شب بود وجنابعالی خوابتون نمیبرد وقتی بغلت کرده بودم و بردمت کنار پنجره تا یه کمی بیرون رو نگاه کنی سریع پرده رو گرفتی اینقدر محکم تکونش دادی که پرده رو انداختی ..
- وقتی میبرمت مهد پیش خاله الهامت تا صورتت رو لرمیگردونی و میبینی تو بغلم نیستی لباتو ور میچینی و میخوای گریه کنی فک کنم کم کم داری غریبی میکنی
- جدیدا با توپ خیلی قشنگ بازی میکنی من واست توپ پرتاب میکنم تو هم همین کار رو تکرار میکنی .
-یه آهنگ لالایی واست از اینترنت دانلود کردم نمیدونم چرا هر وقت میزارمش یه دفعه چهرت دگرگون میشه ازش خوشت نمیاد بعد به من نگاه میکنی و گریه میکنی .
- چند روز پیش یه کار با نمک کرده بودی من تو آشپزخونه مشغول ظرف شستن بودم گویا تلفن زنگ میخوره گوشی هم پیشت بوده خودت گوشی رو جواب میدی و بعدش هم قطع میکنی اینو من فرداش فهمیدم وقتی خاله ندا گفت چرا خودت حرف نزدی و گوشی رو قطع کردی من تازه فهمیدم چقدر بلا شدی ...
اینم از عکسای این چند روز که از 800 تا عکس گرفته شده اینا انتخاب شده ببین اوضاع اون یکی ها دیگه چقدر خراب بوده آخه تو همش تکون تکون میخوری همه عکسها هم لرزیده و خراب شده ...
ببینم تو کمد چه خبره ....؟؟؟
ای بابا این اسباب بازی های منو کجا گذاشتین خوب ...
از دست این مامان معلوم نیست کجا گذاشتشون ...
حالا بی خیالش فعلا ...
بشینم تو تختم یه کم استراحت کنم ... نه مثل این که گیر افتادم میخوام بیام بیروووووون کمکم کنین ...
موفق شدم اومدم بیرون
ای بابا ولم کن دیگه چی از جونم میخوای ....
دالی ....
وقتی پا تو کفشم میکنین ... به اون مروارید های خوشگلم هم توجه کنین ...
و صلح بر قرار میشود تنها در عرض 30 ثانیه تغییر حالت میدهیم ...
و تمریناتم برای چهار دست و پا رفتن ...
آخ جونم تونستم سینه خیز برم دست و هوراااا ...
نمیدونم چرا درست کار نمیکنه ....
آهان درستش کردم ....
- و مثل همیشه دوستون دارم و ممنونم که به ما سر میزنین ....