خوش اومدی 94
- سلام گل همیشه بهارم اگه اجازه بدی کمتر حرف بزنم و فقط عکس بزارم از بهار 94 راستش گفتنی زیاد دارم ولی فعلا مامان رو ببخش و بسنده کن به عکس ها زیر عکس ها تا جایی که میشه توضیحات رو اضافه میکنم
قطار مشهد: قبل از عید با قطار به سمت مشهد میرفتیم من و تو این دومین سفر ریلی ات بود باید بگم خیلی بهت خوش گذشت تموم مسافرای واگن ما حسابی از همسفر بودن با شما کیف کردن راستش فقط مونده بود رو سقف قطار راه بری تجربه خوبی بود هر چند الان دیگه از هواپیما هم استقبال میکنی دیگه مثل قبل تو هواپیما هم اذیت نمیشی اما فکر میکنم سفر با قطار رو ترجیح میدی روز قبل از ایلام با هواپیما به سمت تهران رفتیم عمه مژگان هم همراه ما بودن تو هواپیما تا سوار شدی به مهماندار گفتی سلام امروز خوش خخخخ منظورت ((روز خوش)) بود و بلافاصله هنوز رو زمین بودیم میز جلوی صندلیت رو کشیدی و گفتی مامان بگو غذا بیارن خخخخخ
خرید شب قبل از عید و شور و شوق شما واسه دیدن ماهی ها
اینم سبزی پلو و ماهی شب عید
اینجا رفته بودیم بازار خرید ماهی شب عید باید بگم قریب به 300 بار از این پله ها بالا و پایین رفتی دیگه اخرش خسته بودی نشسته میومدی پایین ولی از رو نمیرفتی که خخخخ عاشق این شیطنت هات هستم پسرک شیطون من
روز عید سر خاک بابای رضای عزیز و دوست داشتنی روحش شاد
کمک های فراوووون شما تو شیرینی پزی به مامان شهناز مهربون این چند روزه کلی شیرینی و کیک درست میکردی و هر چند روز یه بار به مامان شهناز میگفتی مامانی بیا با هم کیک درست کنیم خلاصه حسابی هنرمند شدی عزیزکم
کلی گشتم تا یه عکس مناسب از شما و هفت سین پیدا کنم خیلی سخت بود آخه شما اصلا همکاری نمیکردی شب موقع سال تحویل خوابیده بودی این عکس ها واسه روز بعد هست
اینم هفت سین امسال و همه کادو های خونواده بازم طبق معمول این سه سال بیشتر کادو ها به شما اختصاص داشت
دایی محمد مهربون امسال شما با دایی خیلی بهت خوش گذشت
هر وقت میرفتیم پارک شما از صعب العیور ترین نقطه ها حرکت میکردی عاااااشقتم
عصر یه روز خوش بهاری که بارونی هم بود این دقیقا کاری بود که تو هر جا که آب جمع شده بود شما انجام میدادی یعنی جایی نمونده بود که توش اب باشه و شما تو پات رو خیس نکنی شلوارت خیس خیس بود ولی از رو نمیرفتی راستشو بخوای منم زیاد بهت کار نداشتم دوست داشتم که از لحظه لحظه های کودکیت استفاده کنی و خلاصه حض ببری
عاشقتم به خاطر شما بارها و باره بدون هیچ دلیلی سوار اتوبوس میشدیم فقط برای اینکه شما عاشق اتوبوس سواری بودی
روز سیزده به در ، اطراف ملایر زادگاه بابا جون و چقدر عجیب که شما هر جا میرفتی میگفتی اینجا خونه منه !!!!
پدر و پسر در سرزمین آبا و اجدادی پدری خیلی خوب و خوش آب و هوا بود واقعا یکی از زیبا ترین جاهایی بود که تا حالا دیده بودم
داشتی میگفتی بیا اینجا ، تو خونه من خخخخخ
بابایی هر جا میرسید واسه ما توضیح میداد که اینجا قبلا چی بوده شما هم به تقلید از بابایی داشتی توضیح میدادی خخخخخ قربون او ژست گرفتنت برم من
این هم شما و دایی جون روز تولد دایی محمد اگه به شمع ها دقت کنید معلوم میشه چقدر خاموش و روشن شدن عخه شما عاشق کیک تولدی البته بیشتر قسمت فوت کردنش خخخخخ
فدای تو بشم شیرینم دو هفته تا تولدت بیشتر نمونده امیدوارم که همیشه لبخند روی لبات باشه پسرک شیطون من
امسال عید بسیار خوبی داشتیم هرچند روز اول عید شوهر عمه طاهر به رحمت خدا رفتند و متاسفانه خیلی ناراحت بودیم اما روزای عید به خاطر دور هم بودن خونواده و در کنار هم بودن عالی بود خیلی خوش گذشت امیدوارم تا آخر سال 94 پر از خنده و شادی و موفقیت باشه هم واسه شما شکوفه بهاری خودم و هم واسه همه دوستان عزیزی که این وبلاگ رو میخونن
- مثل همیشه دوستون دارم و به خدای مهربون میسپارمتون